یادم می آید سالها پیش که هجده ساله بودم و برای اولین بار امتحان کنکور دادم رشته پرستاری دانشگاه دولتی قبول شدم و پدرم به راحتی مخالفت کرد و گفت تو نمی توانی دماغت را بالا بکشی میخواهی دانشگاه بروی؟
البته دانشگاه رفتن بهانه بود پدرم معتقد بود شغلی که زن شب بیرون از خانه باشد به درد نمیخورد.
خلاصه تمام آینده من نابود شد به خاطر تعصبی نا به جا و امروز که به آن روزها فکر میکنم میبینم زنان و دختران کشورم سالهاست هر روز قربانی این درد کهنه می شوند.
مردسالاری و تعصبات نابه جای بسیاری از مردان ایران باعث شده حق و حقوق زنان و دختران سرزمینم به باد فنا برود و چنین تصور کنند که تنها وظیفه شان رسیدگی به امور خانه و خانواده است و به کلی خود را و خواسته ها و نیازهایشان را فراموش کنند.
این مردسالاری و تفکر غلط باعث شده به زنان به چشم یک خدمتکار و نظافتچی و آشپز نگاه میکنند که تنها وظیفه اش سرویس دهی به شوهر و فرزندان و اعضای خانواده است.
این تنها یک بعد این تفکر نامعقول مردسالاری است بعد دیگر آن نگاه خریدارانه و سواستفاده گرایانه به جنس زن است و این مشکل متاسفانه حتی در عرصه های هنری مثل سینما و موسیقی هم بسیار زیاد است و برای پیشرفت پیشنهادات نامربوط بسیاری دریافت میکنند در عرصه سینما برای به دست آوردن یک نقش و در عرصه موسیقی برای واگذاری یک ترانه.
ترانه سراهای مرد به راحتی ترانه شان را واگذار کرده و پولشان را دریافت میکنند اما ترانه سراهای خانم به محض صحبت برای واگذاری ترانه اول سعی میکنند طرح دوستی با او بریزند تا هم ترانه ای رایگان به دست آوردند هم رابطه ای موقت.
یا در سینما که علی رغم تکذیب یک عده نمی توان این مافیای کثیف را کتمان کرد.
به خاطر این نگاه و تفکر مردسالانه تنها و تنها زنان و دختران هستند که دستخوش زخم های روحی و احساسی غیر قابل جبرانی می شوند.
زنان و دخترانی که به ازدواج اجباری تن می دهند از ادامه تحصیل منع می شوند از داشتن شغل و استقلال مالی محروم می شوند آمار بالای افسردگی و مصرف قرص های اعصاب و خودکشی دختران جوان و دختران فراری همه و همه به دلیل این تفکر غلط و رفتار نادرست با دختران و سواستفاده از آنان است.
هنوز هستند خانواده هایی که دختر را ننگ می دانند و همینقدر که لقمه نانی به او بدهند کفایت می کند و با او مثل کنیزی رفتار می شود و هر کس و ناکسی از راه رسید با هر سن و شرایطی دختر بخت برگشته را به عقد ازدواجش در می آورند و دیگر برایشان مهم نیست که آینده دخترشان چه می شود.
و این دختر یا برای فرار از این ازدواج اجباری از خانه متواری می شود و پا به یک تباهی بی سرانجام میگذارد یا به این ازدواج ناخواسته تن می دهد.
اگر شانس بیاورد و همسرش خوب باشد که هیچ اما در بسیاری موارد مردی معتاد و بیکاره یا هوس باز یا اهل زدن از آب در می آید و دختری که هیچ ارزشی در خانه پدر نداشت یا زندگی جهنمی اش را در خانه یکی مانند پدر و برادرش ادامه می دهد و کل احساسات و خواسته هایش را قربانی میکند یا آنقدر ادامه زندگی برایش سخت می شود و راه برگشتی هم ندارد دست به خودکشی می زند.
در هیچ قانونی آشپزی و کارهای خانه جز وظایف زن نیست اما کافی ست یه وعده خانم خانه بنا به هر دلیلی نتواند غذا درست کند بازخواست می شود که چرا غذا درست نکرده است با این تفکر مردسالانه ی نامعقول زن حق مریض شدن ندارد حق تفریح کردن ندارد حق زندگی کردن مطابق دلش را ندارد.
ای کاش این عصر جاهلیت به پایان برسد.
می دانی مردانگی از نگاه یک زن چیست؟
مردانگی همه اش خلاصه
می شود در یک کلام “امنیت”
کاش دنیا دست زنها بود،
زنها که زاییدهاند یعنی خلق کردهاند
و قدر مخلوق خودشان را میدانند…
شاید مردها چون هیچوقت عملاً خالق نبودهاند،
آنقدر خود را به آب و آتش میزنند تا چیزی بیافرینند.
اگر دنیا دست زنها بود، جنگ کجا بود؟
#سیمین_دانشور