✍️ حسین شیران
در فاجعه قتل رومینا تردیدی نیست که پدر بختبرگشتهی رومینا در ردیف اول مسوولیت قرار دارد چون در هر حال عامل مستقیم جرم محسوب میشود و این چیزی است که دستگاه قضا اصولا و اساسا به آن اعتقاد و با آن کار دارد؛ اما از نقطهنظر جامعهشناسی، تردیدی نباید داشت که در رخداد این فاجعه بههیچوجه این پدر تنها نیست و مسوولیت کار تنها گردن او نیست! دستکم آن مردی که با 16 سال اختلاف سن با احساسات رومینای 13-14 ساله بازی کرده و قلب او را پیش از رشد عقلاش تا قتلاش مدیریت کرده هم به اندازهی پدر رومینا مقصر است و شاید هم بسی بیشتر، چون عامل اصلی همهی جریانات و تحرکات ماقبل قتل، یا به بیانی بهتر، زمینهساز ارشد قتل، خود او بوده است. همینطور نزدیکان و بستگان پدر رومینا که با در تنگنا قرار دادن او ذهنیتاش را برای قتل فرزندش تهییج و غیرتاش را سخت تحریک کرده بودند! …
در این میان پای آن فرهنگ (مجموعهی ارزشها و هنجارهای حاکم بر مردم و منطقه) که جمیع کنشها و واکنشها را رهبری کرده و کار را تا به اینجا (قتل بیرحمانهی فرزند توسط یک پدر) کشانده را هم سخت باید به محکمه کشاند! همینطور اجتماع و جامعهای که تمامی این عناصر (این فرهنگ و این افراد با تمام ویژگیها) را ساخته و پرداخته و گردهم آورده و در تعامل و تقابل پنهان و آشکار با یکدیگر قرار داده است! قطع یقین هیچ جرمی بمثابۀ یک کنش یا واکنشی انسانی در خلاء رخ نمیدهد! قدر مسلم زمینههایی در کارند که باید آنها را جست، زمینهها از نقطهنظر جامعهشناسی اگر بیش از خود جرم مهم نباشند، قطعا کم از آن نیستند!
اینکه یک چنین ذهنیتی هنوز در جامعه جان نگرفته هم تقصیر آشکار ما (به اسم) جامعهشناسان است که هیچگاه در قالب یک جنبش جهادی تلاش نکردهایم ذهنیت جامعه را به سمت و سوی واقعبینی و جامعنگری تغییر دهیم!
حالیا در ایران هیچ قشری همچون جامعهشناسان در انزوا و انفعال نسبی به سر نمیبرند! ای عجب که این قشرِ مدعی روشنفکری و روشنگری عمریست به تبعیت از مارکس وقت و توان خود را صرف مطالعۀ فعل و انفعال طبقهی کارگر نموده است در حالی که اکنون در ایران هیچ طیفی آگاهتر و فعالتر از کارگر و ناآگاهتر و منفعلتر از جامعهشناس نیست!
به کسی برنخورد اما حالیا این خود قشر جامعهشناس است که باید از وضعیت ناشایست «آگاهی در خود» به وضعیت زیبندۀ «آگاهی برای خود» برسد! باشد که کارگران در این زمینه دستگیر جامعهشناسان باشند!
در نهایت در رابطه با فاجعهی قتل رومینا این را هم باید اضافه کنم که هیچگاه جریاناتی از این قبیل را نباید طوری تقریر کنیم که دامن امثال رومیناها را بعد آنکه کشته میشوند از هر خبط و خطایی پاک و مبرّا جلوه دهیم. آنها که صرف عشق و علاقه را مایه و مجوز لازم برای مبارزه با ارزشها و هنجارهای یک جامعه میدانند این ماجرای تلخ باید برایشان درس بزرگی باشد که این راه درافتادن با آنها نیست! در اصل فلسفهی وجودی ساختارهای اجتماعی جنگ با افعال احساساتی افراد جامعه است و چون ساختار به سختی ریشه در تاریخ دارد اغلب بر هر حرکت فردی و احساسی غالب میگردد! غرق احساس شدن در پیشگاه عقل و منطق هیچگاه مقبول نمیافتد پس به صرف عشق نباید عاشق و معشوق را بر هر کاری محق دانست. این مهم را هیچ کس هم نداند و نفهمد همهی پدرها و مادرهایی که نسبت به سرنوشت فرزندشان حساس هستند خوب میفهمند! پس او خود هم نسبت به آنچه با کمال تأسف بر سرش آمده مسئول است!
نتیجه: در بستر جامعه اصولا و اساسا هیچ امر انفرادی وجود ندارد هر چه هست اجتماعی است و از این نظر همه در برابر آن مسوولاند؛ باشد که هر کس به اندازۀ سهم خود در جریانات اجتماعی، مسوولیت امور را به گردن بگیرد و برای اصلاح در روالها و روندهای بیمار و بیماریزای جامعه تلاش کند تا شاید ایران دیگر نبیند از این روزها!