✍️ علی ملک پور
به نظر من منتقدان نباید بواسطه نظرگاههای سیاسی خود و نقش نهاد روحانیت در سیاست و حکومت ایران و به ویژه بدلیل رخدادهای مالی اخیر و اخبار تخلفات گسترده و پی در پی، در قبال این نهاد مدنی پرسابقه دیدگاهی ناصواب و غیرکارشناسی عرضه کنند.
روحانیت تا همیشه بخشی از جامعه ایرانی خواهد ماند، چون کارکردهایی دارد که به تداوم نقش آن میانجامد و این واقعیت را اجتماع ایرانی در آینده ارزیابی و داوری می کند. روحانیت بخشی از مردم ایران و بخشی از هویت فرهنگی ماست.
در تاریخ معاصر ایران هر جنبش و پویشی که پشتیبانی روحانیت را داشت موفقیت بیشتری به دست آورد مانند نهضت مشروطه، نهضت ملی شدن نفت، انقلاب ۵۷ در ایران. بر عکس هر گاه نهاد روحانیت علم مخالفت با پدیدهای را برافراشت آن پویش با محدودیت مواجه شد از جمله جنبش روشنفکری دینی، و جنبش اصلاحات در دو دهه اخیر و جنبش زنان که حمایت جدی روحانیان را بر نیانگیخت.
در غرب هم پیشگامان اصلاحات و توسعه نوین غالبا روحانیان مسیحی مثل مارتین لوتر و کالون بودند. حتی همین جنبش سیاهان آمریکا که این روزها بحث روز است به رهبری یک کشیش جوان ( دکتر مارتین لوترکینگ) در دهه ۶۰ میلادی به اوج رسید و قانونی شد.
پس روحانیان بخشی مهم از جامعه مدنی ایران هستند اما متاسفانه کثیری از روحانیان خود بدین قضاوت باور ندارند. آنها معتقدند در کسوت عالِم دینی صرفا بخشی از جامعه نیستند بلکه آنها از عامه مردم از حیث مرتبت و منزلت متمایز هستند. این دیدگاه در کتاب ها و آثار آنها به روشنی مستند شده است. اغلب واژگان مختص نهاد قدرتمند و ریشه دار روحانیت با واژگان و مصطلحات عامه متمایز است. این اما موقعیتی فراشهروندی ست که در نسل نو و در جهان امروز بدان تمکین نمیشود و حتی حساسیت بر میانگیزد.
نقطه تعادل این تحلیل آنجاست که نهاد روحانیت به مثابه بخشی از جامعه مدنی ایران شناخته شود. این دیدگاه اگر از جانب طلاب جوان و روشنبین قبول و بسط داده شود برای احیا و ارتقای منزلت روحانیان در جامعه امروز ایران بسیار مفید خواهد بود.
روحانیان در پروسه ای ۱۰۰۰ ساله خدمات فرهنگی و دینی، سعی وافر کرده و توشهها اندوخته اند. اما اگر تصور شود که آنها باید حقوق، مزایا و منزلتی متمایز داشته باشند، این تصور لااقل اکنون و پس از تجربه مدیریت ۴ دهه آنها بر سیاست و اقتصاد و فرهنگ ایران به شدت دستخوش تغییر شده است و آن میراث ۱۰۰۰ ساله نهاد مزبور به ویژه در این ۴۰ سال سخت به محک تجربه درآمد و لاجرم به نقد خودی و بیگانه آزموده شد و آنها به شهادت شاخصها و اعداد و ارقام کارنامهای کم فروغ عرضه داشتند.
مدیریت روحانیت در کشور ایران در سطوح خُرد و کلان، واقعیت مهمی را آشکار کرد که تا دوران اخیر مستور مانده بود؛ اینکه روحانیان در مجموع ویژگی متمایزی از عموم شهروندان ندارند، آنها نه در مدیریت و نه در دانش و روش و نه در اقتصاد و نه در سیاست و اخلاق حکمرانی، هیچ تمایزی به ظهور نرساندند که تاریخ ما به خود ندیده باشد اما حتی همین کارنامه هم به خودی خود پدیده غیرقابل فهمی نیست، مجموعه وقایع و رخدادها و عملکردها ثابت کرده که آنها ( روحانیان) هم مثل همه دیگر سیاستمداران و مدیران و کارگزاران فعالیت و رقابت می کنند، هم چون همگان توافق، تفاهم و تعارض – ولی نه تمایز- می آفرینند، آنها نه بیشتر از دیگر مردمان – و نه کمتر از دیگران – به مزلت اجتماعی و منفعت اقتصادی و هم به قدرت سیاسی دلبستگی داشته و کاملا عرفی زندگی و رفتار می کنند.
روحانیان هم مردم اند، نه کمتر و نه بیشتر از مردمان شهر و دیار خویش. تا زمانی که پژوهشی معتبر در سنجش و مقایسه افکار و رفتار قشرها و اصناف اجتماع در دسترس نیست، فقط می توان گفت که روحانیان نه بیشتر از هموطنان خود معصیت کارند، و نه بیشتر از همه فضیلت کردار.
این جایگاه طبیعی، اجتماعی و البته دینی آنهاست. اینده روحانیت اما به قبول و تمکین این برابری اجتماعی و برادری و شهروندی بستگی تام دارد، آنها چنانچه خود در این وادی پیشگام شوند خیر و خرسندی بیشتری رقم می خورد، اگر نیک بنگریم.