پایگاه خبری / تحلیلی نگام، از ” نواب جمشیدی ” درباره تحصیلاتش ، شغلش و اینکه کجا به دنیا آمده سوال کردم. انتظار داشتم رسمی و کوتاه جواب بدهد، اما برایم نوشت: “شاعری از شهرستان جهان، گمشده در جهان شهرستانها، نواب جمشیدی، شاعر شعرهای انسان! ” او همچنین گفت: ” و گاهی نیز ترجمه شعر و یا داستانی از انسان برای انسان می نویسم. به مدت سه سال کتابفروشی داشتم که به دلایل اقتصادی مجبور به تعطیلی آن شدم. اکنون فقط برای هدفم که رهایی انسان است تلاش می کنم، و تردیدی ندارم که کار آسان ولی سخت، ارزان ولی ارزشمند ِ یک نویسنده، نوشتن است. اما نه آنگونه که در کنج خانه بنشینم و بنویسم و کسانی هم بخوانند و تشویق کنند. به قول استاد سخن: (علم چندان که بیشتر خوانی / چون عمل در تو نیست نادانی)
من معتقد هستم که ملاک نباید تعداد کتب و یا آثار چاپ شده باشد، چرا که مهم کیفیت کار است نه کمیت. از طرفی مهم تر از این مورد، رفتار و عملکرد یک هنرمند است که باید ملاک باشد و همچنین میزان تاثیرگذاری در جامعه، چه به واسطه عمل و رفتار و چه آثار چاپ شده.
.
“نواب” در این مصاحبه میهمان من است
.
میثم شریف: آیا حاکمیت در برابر کارهای هنریتان برخوردهای امنیتی با شما داشته است؟ رفتار امنیتی را چگونه تعریف میکنید؟ گمان میکنید این برخوردهای امنیتی موفقیتآمیز بوده است؟
نواب جمشیدی: با من و در رابطه با کارهای من برخوردی نداشته اند. به این دلیل که آثار زیادی از من چاپ نشده و البته هنوز کتابی هم منتشر نکرده ام. چون معتقدم راه حل برون رفت از یکسری مشکلات فعلی در این حوزه، حداقل چاپ کتاب شعر بنده نیست! تا زمانی که ما نتوانیم به این درک درست نسبت به ارزشمند بودن یک اثر هنری برسیم و هدفمان گونه ای تظاهر و خودنمایی باشد، نه تنها مشکلی حل نمی شود بلکه مخاطب را هم در چاله ای بزرگ تر می اندازد.
من معتقد هستم که هنرمند واقعی و خلاق می تواند با هنرش، آنگونه حرف و اندیشه و نقدش را بزند که هیچ مورد سیاسی و یا امنیتی نه برای خودش و نه برای اثرش به وجود نیاید. اما، با دوستان و همکارانم برخوردهای متفاوتی بوده: از یک جریمه ساده تا منع شدن از کار (نه تنها کار فرهنگی بلکه کار اقتصادی هم)، زندانی شدن و . . .!
امنیت، سطحی از احساس اطمینان خاطر در جامعه است و رفتار امنیتی تعاریف متفاوتی دارد چون شامل شکل های متفاوتی ست که دارای دو بعد ذهنی و عینی است. از طرفی لازمه حیات هر نظام اجتماعی و سیاسی است، چرا که اینگونه رفتارهای امنیتی را حتی تا اقدامات خشونت آمیز پیش می برند و در نهایت آن را برای بستر و پیش نیاز توسعه فرهنگی، امنیتی، سیاسی و … معرفی می کنند. در اکثر مواقع امنیت اجتماعی بخاطر امنیت ملی، امنیت دولت و آنچه که امنیت یک حاکمیت را به خطر می اندازد قربانی می شود. و تاثیرات روانشناختی چون: اضطراب، انزوا، بیگانگی، بی اعتمادی و عدم رضایت از زندگی دلایل وجود ترس از ناامنی از جامعه است که شکوفایی استعدادها، خلاقیت، رشد و فعالیت های ارزشمند با وجود این ناامنی اجتماعی و رفتار امنیتی، امکان پذیر نخواهد بود.
بدون تردید اینگونه برخوردهای امنیتی موفقیت آمیز بوده است، چراکه اکثریت استعدادهای جامعه را منزوی کرده اند. حتی با کسانی که برخوردی هم نشده، از ترس برخوردهای شدید امنیتی هیچ فعالیتی نمی کنند. در حوزه ادبیات، تئاتر و غیره نیز دوستانی هستند که از ترس برخورد امنیتی با اثرشان و بعد هم خود و یا خانواده شان سال هاست سکوت کرده و اثری ناب خاک می خورد. اساتید دانشگاه هم هستند که از ترس برخورد امنیتی با خود و خانواده شان، هیچگاه نمی توانند حاکمیت و دولت را نقد کرده و حتی گاهی نیز اجازه تحقیق کردن را هم ندارند. (البته این مورد مهم را نیز بگویم که به دید بنده، موضوع فعالیت ما با مسئله امنیت و یا حتی سانسور ارتباط های متفاوتی دارد. مثلا یک داستان را نویسنده می توانند با تغییراتی چاپ کند بدون ترس از برخورد امنیتی، اما یک کتاب فلسفی، اجتماعی، سیاسی و غیره نیز قابل تغییر نیست، چرا که ارزش آن کتاب در واقعیتی است که می گوید، و در اینجا حق کاملا با صاحب اثر است.) مهمترین مسئله در موضوع امنیت و برخوردهای امنیتی، انزوای حاکم بر جامعه و مردم است. خلاصه کلام: مردم از ترس برخوردهای خشونت آمیز یا حتی از دست دادن جان خود، روزها و ماه ها می توانند در فقر زندگی کنند، گرسنگی بکشند، ظلم کارفرما را بپذیرند، کمبود و حتی نبود امکانات برای خود و خانواده را نبینند و … فقط و فقط بخاطر ترس از برخوردهای امنیتی که باعث می شود به خود بگویند: به همین زنده بودن و زنده ماندن راضی باش. (اما باز هم مسئله ی مهم دیگری را می گویم، به دید بنده اگر یک هنرمند نمی تواند اثرش را چاپ و یا اجرا کند، اگر یک منتقد نمی تواند نقد کند، اگر یک استاد دانشگاه نمی تواند اندیشه ای انسانی، کار درست و یا رفتاری مناسب را تدریس کرده و یا اگر اجازه هر سخنرانی را به او نمی دهند، پس بهتر این است که به دنبال راه دیگری باشند. این راه دیگر راه سوم است، یعنی به جای اینکه سکوت کرده و اثری را چاپ نکنند و یا با کار و رفتار نامناسب شاهد برخورد شدید باشند و جان خویش و اطرافیان را به خطر بیاندازند، در پی کشف راه سوم باشند. قرار نیست که ما همیشه بین بد و بدتر انتخاب کنیم. (ساختن راه سوم، خود کاریست هنری.)
میثم شریف : با التفات به وضعیت فعلی و مشکلات اقتصادی، هنر و به طور مشخصتر ادبیات چه راهبردی می تواند در این راستا داشته باشد؟ جایگاه هنر در مبارزات سیاسی را چگونه ارزیابی میکنید ؟ آیا هنر می تواند نقشی در پیشبرد اهداف سیاسی داشته باشد؟
نواب جمشیدی: هنر در طول تاریخ نقش بسزایی در انقلابات و تغییرات اجتماعی داشته است. ادبیات نیز نقشی پررنگ تر. هنر و بویژه ادبیات در شرایط مختلف نقش های متفاوتی را می توانند ایفا کنند، در شرایط جنگ، انقلاب، جنبش های اجتماعی، تلاش برای تغییرات اجتماعی، اعتراضات کارگری و غیره. اما حالا که می گویید همه برای نان در جنگند نظر من این است که هنر باید جدی تر در این راستا حرکت کند. به این دلیل که هنر و ادبیات مثل یک آینه ای می ماند که ما همیشه جلوی خودمان می گیریم. و الآن باید با هنر و ادبیات این آینه را جلوی جامعه بگیریم. هنر در قدم اول امکان درک شرایط را برای ما فراهم می کند و کمک می کند تا جلوی تکرار اتفاقات تکراری را که نتیجه ای جز سال ها گرسنگی و جنگیدن برای نان و تشنگی ذهنی و خفقان و درد و رنج نیست را بگیریم و در قدم دوم انگیزه، تلاش، امید و شوق ما برای نجات جامعه و مهمتر نجات انسان است تا پیروزی.
جایگاه هنر در مبارزات سیاسی و اجتماعی در اندیشه مردم است و اسلحه ای در دست آنان که نه زخمی می کند و نه می کشد، چراکه می تواند از فرش را به عرش بیاورد و عرش را روی فرش آورده و برایش لالایی شعری حماسی بخواند. به نظر من هنر همیشه نقشی در پیشبرد اهداف سیاسی داشته است و دارد. هنر برای به دست آوردن شان و منزلت جایگاه انسان در جامعه و جهان و پیشبرد اهداف سیاسی خویش، همیشه آن را به یک اعتراض اجتماعی هدایت می کند، چون پیشبرد اهداف سیاسی هنر، جدا از اهداف جامعه نیست. و هدف هنر هدایت کردن این دو در یک مسیر است که اهداف سیاسی و پیشرفت های اجتماعی را حاصل می شود. البته اهداف سیاسی و پیشرفت های اجتماعی همیشه باید در خدمت مردم باشند نه در خدمت طبقه ای خاص. این را نیز نباید فراموش کنیم که اهداف سیاسی و بخصوص اهداف اجتماعی هنر در قدم اول آگاهی سیاسی و آگاهی اجتماعی مردم نسبت به مسائل مختلف است، البته با زبان هنر. جامعه و هنر منفک از هم نیستند.
میثم شریف: اگر چاپ و انتشار مطلب غیر قانونی را یک نوع فعالیت زیر زمینی خطاب کنیم؛ نظرتان در مورد ادبیات «زیر زمینی» چیست؟ تصور میکنید مخاطب جدی ادبیات تا چه اندازه میتواند با ادبیات زیر زمینی حال حاضر ارتباط برقرار کند؟
نواب جمشیدی : مهمترین مسئله در این مورد درک مطلب غیرقانونی است. اینکه ما به چه مطلب یا مطالبی غیرقانونی می گوییم: مطالبی که در نقد حاکمیت و دولت باشد، در نقد دولتمردان و سیاستمداران، در نقد مذهب حاکم بر جامعه، در نقد سیاست های دولت و اجرایی شدن آن ها به شکل های مختلف، در نقد بی عدالتی، در نقد اقتصاد دولتی ولی طبقه ای و لیبرالی و نبود شرایط رفاهی برای اکثریت جامعه و فقر و نابرابری و خلاصه کلام اینکه در نقد آن چیزی که دولت و حاکمیت را زیر سوال می برد و از نگاه آنها امنیت جامعه (ولی از اساس امنیت حاکمیت و دولت) را به خطر می اندازد، مطالب غیر قانونی می گوییم.
مورد دوم، ادبیات زیرزمینی است که از اصل در فضای بسته که اجازه چاپ و انتشار مطالب غیر قانونی و کتابهای منتقد یا مخالف وجود ندارد، شکل می گیرد. در واقع با گسترش فضای مجازی، و پایین آمدن سطح مطالعه، نه فقط برای کتاب ها و مطالب قانونی که برای کتب زیرزمینی هم مشکلاتی به وجود آمده است. در این شرایط هر کسی خودش می تواند کتابش را در قالب کتاب الکترونیک (pdf) انتشار دهد. فکر می کنم تنها چیزی که باید همواره یادمان بماند این است که ادبیات زیرزمینی صرفا ادبیاتی نیست که با موضعی رادیکال بیاید و رادیکال بماند و تا آخر در مسیری آزادی بخش حرکت کند. من با ادبیات زیرزمینی حال حاضر نمی توانم ارتباط برقرار کنم. به یک دلیل مهم: من نمی دانم آن آثار چرا نام اثر هنری را روی خود می گذارند. اگر اینگونه باشد در روستای ما آدم های قدیمی تعریف هایی می کنند که از آثار مثلا آثار زیرزمینی فعلی زیرزمینی تر، ارزشمندتر و حتی تاثیر گذارتر است. نمی گویم همه ولی در سال های اخیر خیلی بیشتر شده اند کسانی که هیچگاه حتی به صورت قانونی هم برای چاپ تلاش نکرده اند، وارد این حوزه شده اند، چون به دنبال محبوبیت به شکل های دیگری هستند. و همانطور که گفتم ادبیات زیرزمینی ما، ادبیاتی رهایی بخش نیست. و ناگفته نماند که کارهای ضعیف و یا خیلی ضعیف هم در ادبیات زیرزمینی می بینیم، و این در حالی است که ما زمانی باید به این سمت برویم که کارمان جدی باشد، حرفی برای گفتن داشته باشیم، و کارمان قوی باشد. و جا دارد که نکته ی بسیار مهمی را یادآور شوم، از جهاتی دیده و شنیده ام که معیار ارزش و سنجش یک اثر چه قانونی و چه زیرزمینی، مخاطب فضای مجازی می باشد، باید بگویم که در اشتباه هستید. مخاطب فضای مجازی در 95 درصد شرایط فقط تایید می کند و در 90 درصد مواقع نگاه جدی به اثر ندارد و به همین دلیل نمی تواند معیار سنجش صد درصدی یک اثر باشد. این مسئله را نباید فراموش کنیم که اثر جدی و قوی بخصوص در سال های اخیر کم شده است یا در بعضی موضوعات حتی بهتر است بگویم نه فقط کم، که اصلا نیست و همینطور مخاطب جدی نیز خیلی کمتر تر شده است.
میثم شریف : هنرمند مستقل کیست؟ اهداف هنرمند مستقل چیست؟ آیا به هنر دولتی اعتقادی دارید؟
نواب جمشیدی : پاسخ خویش را با گفته ای از احمد شاملو شروع می کنم که می گوید: آنچه هنرمند نشان ما می دهد، پاره یی از طبیعت نیست؛ چیزی ست که او خود از طبیعت ساخته. هنر، فرزند خدایان دوگانه است. هنر، طبیعت است به اضافه ی انسان.
به نظر من همه ی هنرمندان آزاد هستند هرطور که اندیشه آن ها می گوید در زندگی شخصی عمل کنند، اما نه به ضرر جامعه و انسان و نه تظاهرگونه که در زندگی یک شکل و در جامعه به شکلی دیگر عمل کنند. فکر می کنم نباید خیلی جبهه گیری کنیم و یا اینطرفی و آنطرفی بشویم و یا خودمان را درگیر یکسری گروه های هنری بکنیم فقط به دلایل نبود شرایط. هنرمند، هنرمند است و آنچه ارزش دارد هنر است به اضافه ی انسان. هنر برای مبارزه، برای انسان، برای جامعه و جهان. مبارزه، در شرایط مختلف و در موقعیت های متفاوت در اشکال مختلفی می تواند شکل بگیرد. اینکه ما درگیر یک راه و روش مبارزه باشیم اشتباه است. اینکه ما همیشه دو گزینه برای انتخاب داشته باشیم اشتباه است. گاهی یک هنرمند باید راه سومی را برای مبارزه کشف کند. این ها اهداف هنرمند واقعی ست. به نظر من هنر دولتی را باید اینگونه نگریست و عنوان کرد که هنر موقعیت گرا، هنر شهوت طلب، هنر سفارشی شده و هنری است که در زمان، نام و نشانی از آن به جای نمی ماند. هنر دولتی یا هنر سفارشی، هنر اعتراض نیست، چون تایید می کند، دست می زند، و اثری پوچ را تشویق می کند. کسانی که زیر پرچم هنر سفارشی حرکت می کنند، آنهایی هستند که مقام می خواهند، شهرت می خواهند نه محبوبیت، پول و البته قدرت می خواهند تا چون خود آن هایی که سفارش کرده اند نیز، هر چیزی را با قدرت و پول بخرند. در واقع این ها نه تنها هنر، بلکه انسان را تبدیل به کالا کرده و می کنند. هرگاه بخواهند می خرند، هرگاه کهنه و قدیمی شد می فروشند و شکل جدیدش را می خرند با نامی دیگر.
از دید من هنر و هنرمند در هر شرایطی باید معترض باشند، معترض برای نبود عدالت، برابری و تضاد میان انسان ها، که انسان ریشه ی آن اعتراض است.
میثم شریف: اگر سانسور را یک تیغ دو لبه بدانیم، چه راهکارهایی را برای مبارزه با سانسور پیشنهاد می کنید؟ آیا سانسور و محدودیت های اعمال شده در این سال ها بر هنرمندان موفقیت آمیز بوده است؟
نواب جمشیدی: ابتدا جواب بخش دوم را می گویم که: بله. فشار از سمت حاکمیت بسیار موفق بوده است. البته نباید شکل و شیوه این نوع از فشار را نادیده بگیریم. گاهی به مجوز چاپ ندادن ختم نمی شود، هنرمند و خانواده اش را نیز تهدید می کنند، زندانی می کنند، گاهی تصادفات ساختگی را رقم می زنند که در بعضی موارد هم دیده شده که منجر به مرگ هنرمند می شود، و موارد بسیار دیگری که شکل های مختلف دارد. این ها هنرمند را یا به حاشیه می برد یا منزوی شدید می کند و یا کاری می کند که خود هنرمند، زندگی و هدف و فعالیت هنری اش را از یاد ببرد و به زندگی روزمره عادت کرده و هیچ نوع کنشی در جامعه نداشته باشد.
در مورد سانسور یادمان نرود که گاهی هم هست که ما به دنبال مقصر می گردیم تا کارهای خودمان را توجیح کنیم. خیلی ها هیچ نمی نویسند و می گویند اگر بنویسیم، سانسور شده یا اصلا چاپ نمی شود. درست است که سانسور سد راه خیلی از کارهای ناب هنری شده است ولی محدودیت نباید جلوی هنر و خلاقیت هنرمند را بگیرد. اتفاقا من می گویم که سانسور باعث می شود که هنرمند هنرش را خلاق تر و زیباتر عرضه کند. این البته به حوزه ادبیات بیشتر مربوط می شود، چون در کارهای فلسفی و اجتماعی به سختی می شود با سانسور مبارزه کرد. البته کارهایی نیز بوده که بدون تغییر در مفهوم جمله و یا اندیشه ای، با جابجایی کلمات و یک بازی کلامی بعضی کارهای فلسفی، اجتماعی و یا حتی سیاسی نیز چاپ شده اند، ولی کاری بس سخت است و در همه ی موارد هم نمی شود از این کارها کرد. بعضی ها هم هستند که سانسور را بهانه کردند و رفتند، ولی آنجا هم که سانسور نبود، نتوانستند کار کنند یا ضعیف تر شدند یا اصلا اثر قوی از خود ارائه نکردند. (البته من صد درصد قضاوت نمی کنم چون شرایط و موقعیت هرکسی، حتا یک هنرمند، در زمان ها و مکان های مختلف فرق کرده و ممکن است مسیر زندگی اش را تغییر دهد، پس نادیده گرفتن شرایط در قضاوت از دید من درست نیست، اما مطالق آنچه خوانده، دیده و شنیده ایم قضاوت می کنیم.) با این حال کسانی هم واقعا جانشان در خطر بود و مجبور به رفتن شدند.
سانسور نباید سد راه یک هنرمند باشد، چراکه این هنرمند است که به جای فرار از سانسور، می تواند کنار مردم بماند و با هنرش از این سد گذشته، و در واقع این هنر اصیل و ارزشمند و هنرمند واقعی و معترض است که می تواند در هر شرایطی بماند، تلاش کند، خلق کند و حرفش را به گوش مردم برساند و جهل و خرافه را شکست دهد.
میثم شریف : نظرتان در مورد انتشاراتیهای داخل ایران چیست؟ آیا اعتقادی به مافیای نشر دارید؟ این مافیا دست چه کسانیست؟
نواب جمشیدی: انتشاراتی های داخل متاسفانه مشکلات بسیاری دارند. یکی از مشکلات اساسی که ریشه ی دیگر مشکلات نشرهاست مبحث خروجی اقتصادی نشر است. برای اینکه آن ها هم کار می کنند، زحمت می کشند و باید بتوانند زندگی شان را اداره کنند. آثار ناب و ارزشمندی نیز در نشرهای مختلف چاپ می شوند که به واقع جای سپاسگزاری دارد. اما مثلا نشرهای خوب هر اثری را هم چاپ نمی کنند، حتی اگر ارزشمند باشد، چون نویسنده نام آشنا نیست و ممکن است، کتاب فروش کمی داشته باشد. گفتم نشرهای خوب چونکه منظورم نشرهای بنام بود و از طرفی نشرهای دیگه ای نیز وارد عرصه شدند که حوزه نشر و کتاب را تبدیل به یک مافیای اقتصادی کرده اند، و با گرفتن پول هر اثری را چاپ می کنند. آثاری که حتی یکبار هم ارزش خواندن را ندارند. چون چیزی برای گفتن ندارند، خروجی ندارند و صرفا خزعبلات ذهنی عده ای که به میمنت وجود فضای مجازی توهم نویسندگی و روشنفکری گرفته اند، فقط و فقط با پول توهمات شان را چاپ می کنند. و متاسفانه متاسفانه کارهایی را قبل از چاپ باید نقد کرد که اگر ارزشمند نیستند چاپ نشوند، ولی این کار که یا اصلا اتفاق نمی افتد یا اگر می افتد خیلی هم فرقی به حالش که ندارد هیچ، تازه چاپ هم که می شود منتقدها طوری درباره آن سخن می گویند که گویی تا به حال کسی اینگونه ننوشته است و با این کتاب اندیشه ای نوین و بدیع و شیوه ای نو را وارد هنر و ادبیات کرده اند! و در آخر هم هیچ نقد کارساز و جدی را نمی بینیم جز به به و چه چه! و در آخر آن اثر را حتی در نزدیکترین کتابفروشی آن ناشر هم پیدا نمی کنیم و تنها تبلیغش را در فضای مجازی می بینیم و کتاب های چاپ شده دست صاحبش می ماند.
اینکه مافیای نشر دست چه کسانی است مهم نیست، مهم این است که این مافیا وجود دارد و همچنان دارند به کارشان ادامه می دهند. فقط کافی است که یا وارد سایت نشریات شده یا اگر می خواهید دقیق تر بررسی کنید، در نمایشگاه کتاب به تمام نشرهای حوزه تخصصی خودتان سر بزنید و کارها را ببینید که چقدر از نظر محتوا ضعیف است و هیچ برای گفتن ندارند. بی محتوایی یکی از مشکلات کتاب های هنری امروزمان است. با این کار می بینید که مافیای نشر دست چه کسانی ست!
صحبت خیلی طولانی شد اما خوب موارد بیشماری به هم ربط دارند و بخاطر همین نمی شود تنها به یک مورد بسنده کرد. مثلا بیکاری یکی دیگر از این معضلات است. در بین هنرمندان نیز بدتر هم هست. چون سالها درس خوانده اند و کارشان همین نوشتن است و بخاطر اثر هنریشان حتی اگر خوب هم باشد چیزی عایدشان نمی شود چون مشهور نیستند. و در نشری کارش را چاپ می کند که هنرمند دیگری از بیکاری مجوز نشر گرفته و حالا ناشر شده و هیچ هدف ارزشمند هنری و فرهنگی در این میان نداشته جز رفع بیکاری و بدست آوردن پول و این می شود که نشر مثل قارچ و کتاب نیز مثل قارچ سبز می شود.
میثم شریف: در طول سالها هنرمندان بسیاری به دلایل مختلفی از ایران کوچیدهاند، و به دلایل امنیتی اجازهی بازگشت به ایران را ندارند؛ شما چه احساسی نسبت به این ماجرا داشته و دارید؟
نواب جمشیدی: در این مورد با توجه به عنوان خود سوال باید دلایل را بررسی کنیم و شرایط را نیز در نظر بگیریم. اینکه نمی توانند دیگر برگردند، برمی گردد به دلایل رفتن آن ها و فعالیت شان در آنجا. بعضی از هنرمندان هستند که بخاطر سانسور، یا اینکه به ما اجازه ندادند فیلم بسازیم، اجازه ندادند چاپ کنیم، اجازه ندادند برگزار کنیم و . . . رفتند و در آنجا به فعالیت شان ادامه دادند. حالا این وسط بعضی از هنرمندان از موضعی مخالف با سیاست های حاکم وارد شدند و حرف هایی را نیز زده و می زنند، که خوب این دسته از هنرمندان را با توجه به شرایط داخل که می دانیم، قطعا اجازه نمی دهند برگردند. اما دسته دیگری از هنرمندان هم با توجه به اینکه هیچ فعالیت سیاسی و اجتماعی نکردند اجازه برگشت ندارند که بنده واقعا اطلاعی ندارم، ولی آنچه که مشخص است سیاست دولت فعلا این است.
هنرمندی که اجازه کار نداشته و رفته و کارش را انجام داده، حالا که می خواهد برگردد اگر به او اجازه برگشت بدهند، مثل این است که اجازه کار به او داده اند و شکست خورده اند و حاکمیت فعلی شکست را اصلا نمی پذیرد. از طرفی باید دید قانونی خارج شده اند یا غیرقانونی که حالا اجازه برگشت ندارند. چون بعضی ها هم قانونی خارج می شوند ولی در آن کشور نیز غیر قانونی به جای دیگری می روند. (فکر می کنم این مسئله در مورد هر شخص و شیوه رفتن اش بستگی دارد و در مورد هر کسی متفاوت برخورد می کنند. مثلا فکر می کنم برای هنرمندانی که رفتن شان رسانه ای نمی شود و خود هنرمند هم حرفی در رسانه نمی زند، برای برگشت حساسیت کمتری داشته باشند.)
اما آنچه که اینجا مهم است بررسی وجود هنرمند به عنوان یک هنرمند است. هنرمندی که کار ارزشمند انجام می دهد. هنرمند باید همیشه در کنار مردمش باشد. ناراحتی مردم و دلمشغولی های مردم را ببیند و لمس کند. زندگی مردم را در جامعه خودش ببیند و بعد برایش بنویسد و کار جدی انجام بدهد. و اگر هم به دلایل مختلف رفتیم، اشکال ندارد، خوب زندگی ماست و دوست نداریم که اینجا باشیم. ولی دیگر شعار ندهیم. متاسفانه اکثر هنرمندان ما تا داخل هستند در سکوت فعالیت می کنند، و همین که رفتند فریاد سر می دهند که چرا نشسته اید، اعتراض کنید، تلاش کنید، مبارزه کنید. من واقعا موندم یه سفر نهایتا سه روزه اینقدر تاثیرگذار هست که هنرمند ما به معنای واقعی مبارزه پی میبرد! چون طی سال ها زندگی در داخل مبارزه نکرده بود!