- علی زمانیان / منبع: کانال تلگرامی تحلیل اجتماعی
“رنج بی احترامی”
نظام های سیاسی را میتوان از جنبههای مختلف با یکدیگر مقایسه نمود. یکی از جنبههای مقایسهی میان نظامات سیاسی را می توان از این پرسش استخراج کرد: آیا برونداد و محصول نهایی نظام های سیاسی، انسانهایی توانمند است یا انسانهای محتاج و نیازمند؟
آیا این نظامها، “فردِ بالغِ نیازمند” تربیت میکند و یا “شهروندِ بالغِ توانمند”؟
وقتی از توانایی سخن به میان میآید، دست کم درگام اول، منظور وضعیتی است که فرد میتواند بار زندگی خود را بردوش بکشد و نیازهای بنیادین و اولیهی خود را برطرف نماید؛ هم چنین میتواند مسئلههای اصلی را باز شناسد و توانایی دارد به راه حلهایی عقلانی دست یابد.
“ریچارد سنت” بر این باور است که توانمندی در رفع احتیاجات اولیه و بر پای خود ایستادن، یکی از منابع اساسی احترامِ اجتماعی است.
به دیگر سخن، جامعه برای آن دسته از افراد که مهارت مستقل زیستن و توانایی بر پای خود ایستادن را دارند و بار زندگیشان را بر دوش دیگران قرار نمیدهند، احترام قائل است. نه تنها توانمندی و مهارت در زندگی روزمره و بارِ خود را بر دوش کشیدن، سبب احترام اجتماعی میشود که در ساحتِ فردی نیز عزت نفس افراد حفظ میشود و از این رو شخصِ توانمند و بی نیاز از دیگران، نیز نزد خود، دارای احترام است.
افراد توانمند، برای گذران زندگی روزمرهی خویش به دیگران تکیه ندارند، و خودشان از پسِ خود و مشکلات خویش برمیآیند. گام اول توانمندی این است که برای تامین مایحتاج اولیهی زندگی و نیازهای اساسی و پایهای، دستشان به سوی کسی دراز نشود و بارشان را بر دوش دیگران نگذارند.
نظامهای سیاسی در هر قالب و چهره و یا با هر نام و ساختاری که بر سرنوشت مردمان مسلط است، وقتی نظامی کارآمد تلقی میشوند که شرایط اقتصادی و اجتماعی را به گونهای پیش ببرند که عامهی شهروندان، امکان کسب توانایی حل مسئلههای روزمره و مشکلات زندگی را داشته باشند. تامین نیازهای اولیه به معنای تامین هزینههای درمانی، آموزشی، خوراک کافی، پوشاک، مسکن، امکانات اولیه رفاهی و مواردی که به بقا آدمی مرتبط است.
با توجه به روند چند دههی اخیر میتوان به ارزیابی نظام سیاسی پرداخت که در مجموع، آیا شرایط و امکاناتی فراهم آورده است که شهروندان، با حفظ عزت نفس، نیازها و احتیاجات اولیه و پایهای شان را رفع نمایند یا خیر. وقتی نظام سیاسی قادر نباشد امکان و شرایطی فراهم کند که شهروندان، توانایی و مهارت کافی برای زندگی شرافتمندانه و مستقل را کسب نمایند، به نظامی رنجافزا و مسئلهگون تبدیل میشود.
اگر احساس میکنیم احترام اجتماعی کاهش یافته است، باید سبب و علت را در عدم امکان شرافتمندانهی رفعِ نیازها جستجو کرد.
تبیین اخلاقیِ افولِ احترام در تعاملات اجتماعی، گرچه ضروری و اساسی است، اما ریشههای آن را باید در عجز و ناتوانی تعمیم یافتهای جستجو کرد که جامعه را در هم پیچیده است. ” فردِ بالغِ نیازمند”، نزد خود، شرمسار و نزد دیگران از احترام کافی برخوردار نیست.
انسانِ ناتوان و نیازمند، علاوه بر دردی که از ناحیهی فقر تحمل میکند، از فقدان احترام لازم در جامعهی خویش نیز رنج میبرد. نتیجهی چنین شرایطی، بسط و گسترش کدورت اجتماعی و بیگانگی با محیط زندگی است. کینهها فزونی میگیرد و خشونت نیز بیشتر میشود.
به “ریچارد سِنِت”، کتاب “احترام، تکوین مَنِش در جهان نابرابریها” رجوع شود.