مهین دخت ایرانی
درون هر انسانی یک کودک تخس وجود دارد که گاهی دلش می خواهد بزند به سیم آخر و از هر قید و بندی رها شود
درون هر انسانی یک فرشته وجود دارد که گاهی دوست دارد برسد به تمام خوبی های دنیا و یک دیو که دوست دارد
ویران کند تمام آنچه از خوبی برای خودش ساخته است
در واقع انسان موجودی است همه جانبه که ابعاد مختلفی دارد درونش پر است از تمایل پر است از نیاز که گاهی
درکشان هم سخت میشود انسانها درونشان پر است از مفاهیم و الفاظی که گاهی در دنیای خارج هیچ مصداقی برای
ان نمی یابند.دنیای درونی اش گاهی انسان میشود گاهی حیوان و گاهی فرشته .یک انسان گاهی آنچنان دچار تزلزل
روحی و شخصیتی می شود که دوست داردنابود کند تمام ارزش های درونی اش را و گاهی نیز آنچنان مستحکم و
پایدار است که می تواند مصداق و تعریفی باشد برای انسان کامل .اما گاهی همین انسان و همین بشر که می بایست
خودش رابا تمام تعارضات درونی اش بشناسد و تحلیل کند آنچه اورا معنا می کند می شود درگیر الگوی روزمره گی
بی آنکه بیاندیشد به کجا می خواهد برود
گاهی نیاز است انسان در درون خودش توقف کند و فکر کند می خواهد چطور دنیایش را بسازد بی آنکه ساختار ذهنی
تفکری خاص بر او تحمیل شده باشد
هر انسانی گاهی در این نقطه گیر می کند به دلیل بیماری های روحی و فکری که دچار ان میشود و نا خودآگاه یک
هنجار شکنی فکری برایش ایجاد می کند و این انسان برای تشخیص حالات درونی خودش و گاهی برای تطبیق
خودش با شرایط خارج از خود و گاهی برای به دست آوردن توان ماهیت خودش نیاز به یک مشاور متخصص دارد که
اولا با تمام ابعادی وجودی نوع انسان آشنایی داشته باشد ثانیا توان تحلیل حالت روحی و شرایط درونی و بیرونی او
و تطبیق این حوادث بر یکدیگر را داشته باشد
اینکه تا چه اندازه فرهنگ مشاوره و مراجعه به متخصص روانی در کشور ما وجود دارد جای بحث دارد اما اینکه تاچه
اندازه متخصصان این حوزه موفق بوده اند به مراجعین خود یاری برسانند بحث دیگری است
در عین حال که بدون تردید مشاوران و متخصصان مجرب بسیاری درحوزه روانی و روحی در کشور وجود دارد
متاسفانه باید این را هم بپذیریم که فضای مشاوره ای کشور ان طور که باید پخته و پر کاربرد نیست و گاهی دکانی
شده است برای افرادی که صرفا با اصول کلی این علم آشنا هستند
و گاهی نیز افرادی که علیرغم آشنایی با تمام ابعادی انسانی توان تحلیل و تطبیق شرایط بیرونی و درونی افراد را
ندارند
و این میشود که برای انسانهای مختلف که تفکراتشان و روحیاتشان تا این حد گسترده است یک نسخه پیچیده می
شود انگار که مانند بیماری سرما خوردگی باشد با تجویز خاص مشابهی بتوان ان را درمان کرد و این جاست که نبود
قدرت تحلیل خودش را نشان میدهد و میشود آفت فضای درمان روانی کشور .و مطمعنا اشخاصی که با مشاوران
زیادی سرو کار داشته اند این را تایید می کنند
که همه اینها ناشی می شود از تعریفی که باید از یک انسان در همه ی ابعادش داشت .و یک مشاور و روانشناس باید
قبل از هر چیز جامعه هدف خود را بشناسد با نوع فرهنگ و روحیاتشان با نوع تربیت و اعتقادتشان
و متاسفانه جامعه ایرانی ما با هویت ملی و مذهبی که دارد وابسته به روانشناسی است که بخشی از ان به هیچ
عنوان با هویت جامعه ی ایرانی سازگار نیست . متاسفانه باید کم کاری اندیشمندان دینی را زمینه تبیین اصول
روانشناسی و علم النفس فلسفی و دینی پذیرفت که باید جامعیتی که دین در این زمینه چه در بعد فقهی ان و چه در
بعد اخلاقی ان دارد به مرحله ظهور برساند که متاسفانه این اتفاق به صورت متقن نیافتاده است و شاید تا کنون این
نیاز احساس نشده است .ولی در جامعه ای امروز که انسان با سیل تفکرات و اندیشه های جدید مواجه است بی گمان
اگر بخواهیم دین در این فضای رقابتی بماند ناچار به تبیین ان هستیم
و این سوال مطرح است که چرا ما دین را صرفا باید و نباید های فقهی تعریف کرده ایم و چرا از ابعاد گسترده دین در
زمینه روانشناسی و اخلاق خانواده ،تربیت فرزند،روابط اجتماعی در میان فضای آموزشی و فکری کشور سخنی به
میان نیامده است و اگر هم بوده است آنطور که باید برای مخاطبان تبیین نشده است به طوری که تربیت و اخلاق
دینی هیچ جایی در کشور و جامعه ای که برچسب اسلامی به خود زده است ندارد و اگر در مراکز دینی بیان میشود
صرفا محصور شده است به ان و کسانی که وظیفه تبلیغ را دارند در این زمینه بسیار قصور به خرج داده اند
شاید زمان آن رسیده باشد که به جای اندیشه های سخیف تحجرگونه و افراطی نسبت به دین معانی و پعلوم
واقعی دینی را ازمیان کتاب ها و روایات ها بیرون بیاوریم و تعریفی که اسلام از دین دارد را همانگونه که هست بیان
کنیم.شایدزمان ان رسیده باشد که بسنده نکنیم به صرفا تعریفی از دین که ما رابه بهشت و جهنم ابدی برساند ونیاز
باشد مدینه فاضله ای که اسلام معرفی می کند را از میان تفکرات خرافی که به نام اسلاممعرفی می گردد بیرون بکشیم