✍️میلاد عظیمی
آزاده نامداری یک قربانی بود.
قربانی دستگاه تبلیغاتی رسانهای که تاروپودش ریاکاری و دروغ است.
این دختر جوان در شهر نیسواران سوار نی شد.
به مذهب مختار تن داد تا پیشرفت کند.
هزینهٔ گزافی هم پرداخت.
از اینجا رانده و از آنجا مانده.
اما او تنها کسی نبود که از نردبان ریا بالا رفت.
این گناهی است که در شهر شما نیز کنند…
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
شاید از دیگران جسورتر بود و بیتجربهتر.
رو بازی میکرد.
بلد نبود مثل بعضی آدمبزرگها هم قردادهای میلیاردی ببندد و هم پز اپوزسیوننمایی بگیرد.
لاجرم بازنده بود.
از اینجا رانده و از آنجا مانده.
طفلی جوان بود.
جوان بود و جویای نام و حرّاف.
لاجرم میلغزید.
دیگر اینکه باید فکری به حال خودمان بکنیم که حتی مرگ غمانگیز زنی جوان که از شور زندگی لبریز بود؛
زنی که مادر کودکی بود،
هم نمیتواند دل ما را نرمتر و مهربانترک کند. مهابت مرگ را میبینیم و همچنان تیز میتازیم.
مرگ هم نمیتواند سینهٔ ما را از کینه بشوید.
باید روی در قدمان سعدی بگسترم که فرمود:
ای دوست بر جنازهٔ دشمن چو بگذری
شادی مکن که بر تو همین ماجرا رود