نصرت الله محمودزاده
دیروز خبری به نقل از خانم مرکل شنیدم که برای من خیلی جای تعجب نبود. دولتش اعلام کرد:”آلمان تمام فروشگاهای مسلمان را در ماه رمضان از پرداخت مالیات معاف کرد تا در این ماه کالاها ارزانتر بدست مسلمانان برسد.” نزدیک به ۴/۵میلیون مسلمان مهاجر ترک و ایرانی در آلمان زندگی میکنند.
در جریان صادرات فرش دستباف، به آلمان فراوان سفر میکردم. ابتدا با مشاهده صحنههای غیر اخلاقی در اطراف ایستگاههای قطار به قضاوت میافتادم؛ درست مثل نمایندگان جعلی خدا که غیر از خودشان همه را جهنمی تصور میکنند. مثل خدا چشم بر بدیها فرو بستم تا بدام چگونه این جماعت از گردنه شکست جنگ دوم جهانی عبور کردند و اکنون قدرت اول اقتصاد غرب هستند. نظم در هنجارها، قطارهای با برنامه و مسافران غرق در کتاب به جای چشم هیزی، جبران عقب ماندگی مردم آلمان شرقیِ در بند کمونیسم و……
در سال 1994 کسبوکار شرکتهای خارجی مستقر در بندر آزاد هامبورگ، از جمله فرش فروشهای ایرانی کم رونق شده بود. روزی مأمور اداره دارایی با مراجعه به شرکت ما، اظهار کرد که امسال از پرداخت مالیات معافیم.
پرسیدم، چرا؟ او با متانت پاسخ داد:
“طبق تحقیقات ما، امسال شما درآمد خوبی نخواهید داشت. اگر رعایت حال شما را نکنیم، امکان دارد به کشور دیگری بروید.”
آلمان رفتاری کرد که شرکتها هرگز به فکر مهاجرت نیافتادند.
در دانشکده فلسفه مونیخ به آثار گوته؛ فیلسوف بزرگ غرب رسیدم که اثر برجسته “دیوان شرقی” را پس از خواندن “دیوان حافظ” نوشت .او به حافظ گفته بود:
«ای حافظ، آرزوی من آن است که فقط مریدی از مریدان تو باشم .»
احساس کردم چقدر از شرق بیخبرم.
در تالار بزرگ شهر کلن به تماشای زیباترین”سمای مولوی”نشستم. سماع، این رقص و آواز عرفان صوفیه، همراه با آوای دف و نی و تنبور شرقی با شعرهای ناب مولوی در تالاری با انبوه مردم غرب. برای لحظهای چقدر به شرقی بودم فخر ورزیدم؛ از اسب افتادهای، از اصل بازمانده.
از آن سماء یاد گرفتم که؛ شنوندهای عاقل باشم تا گویندهای بالغ گردم. در دل وجد آن سماء، چقدر به خدا نزدیک شده بودم؛ درست مثل لحظه ورودم به خرمشهر در سوم خرداد سال 60.
از تالار بیرون آمدم و عظمت کلیسای بزرگ کلن مرا فراخواند. کنار«صلیب گیرو» قدیمیترین سمبل مسیحیت و مجسمه مریم مقدس و فرزندش حضرت عیسی با ردایی سفید و جواهر کاری شده، محل امنی پیدا کردم و رو به کعبه سجاده پهن کرده و اقامه بستم.
تازه فهمیدم غربستیزان شرقی در شناخت دین چقدر ضعیفاند.
در آن لحظه چقدر دلتنگ شرق شده بودم.
بیاییم راه آشتی با جهان را چون پیامبران خدا فراگیریم. از غربیها بپرسیم، در قرون وسطی با دین چه کردند تا ما انجامش ندهیم، بلکه در جریان سونومی رنسانس شرق، که صدای چکمهاش را میشنویم، از دین فاصله نگیریم.
نیمه شب اولین سحر رمضان. التماس دعا.