از سه ماه پیش که دانلد ترامپ به ریاست جمهوری امریکا انتخاب شده است دو تحول مهم به آسودگی خاطر تندروها در ایران کمک کرده است: یکی تصرف حلب و تحکیم موقعیت سیاسی/ نظامی ایران و روسیه در سوریه و دیگری مرگ اکبر هاشمی رفسنجانی. در نگاه اول به نظر می رسد در پی این ۳ تحول، فضای سیاسی در ایران بسته تر شده است. میانه روها و اصلاح طلبان سخنگویی جانشین ناپذیر را ازدست داده اند و تندروها موقعیت سیاسی مهمی مانند مجمع تشخیص مصلحت را به تصرف خود درآورده اند. و دانشگاه آزاد دیگر یگانه صحنه فرهنگی تصرف نشده به دست تندروها نیست.
در هفته های اخیر رفتارهای هنجار ستیزانه ترامپ و نگرانی های ناشی از آن به موضوع اصلی بحث در سطح بین المللی تبدیل شده و توجه کمتری به موضوعاتی نظیر نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی نشان داده می شود. همچنین این پرسش به طور جدی تر مطرح شده است که آیا آنچه صلح در خاورمیانه را تهدید می کند آزمایش های موشکی ایران است یا سیاست های نسنجیده دولت جدید امریکا؟ دولتی که نه فقط دست به تحریم های تازه علیه ایران زده است بلکه در اقدامی نمادین چند شرکت و شخصیت حقیقی چینی را در فهرست تحریم ها قرار داده است تا به این ترتیب سیاست تبلیغاتی خود علیه جمهوری اسلامی را به شعاری های انتخاباتی خود علیه چین گره زده باشد. اعتراض دولت چین به این تحریم ها آشکارا نشانه ای از نگرانی های دولت چین درباره اقدام های یک جانبه دیگری است که امریکا می تواند دنبال کند و به تنش در سطح مناطق مختلف جهان منجر شود. سیاستی که به نظر می رسد حتی از حمایت روسیه نیز برخوردار نیست.
تغییر مهم دیگر در فضای بین المللی موافقت پارلمان بریتانیا با خروج سریع این کشور از اتحادیه اروپاست. تحولی که حتی با نادیده گرفتن فرض پیروزی ملی گرایان راست گرا در فرانسه، می تواند به لرزاندن پایه های اتحاد اروپایی دامن بزند. تحولی که قابلیت های اروپا در ایفای نقش های بین المللی را کاهش می دهد. بنا بر این می توان گفت فضای بین المللی نیز به میزان زیادی به نفع تندروها در ایران است. و ایران را از مرکز توجه جهانی خارج می کند. یگانه عاملی که می تواند ایران را همچنان در چنین جایگاهی نگاه دارد تشدید تنش میان ایران و امریکا در پی سیاست های دانلد ترامپ است. به این ترتیب عجیب نیست اگر از ترامپ به عنوان ناجی بزرگ تندروها در ایران و نجات دهنده جمهوری اسلامی از دوگانگی سیاسی ای بود که در پی رقابت داخلی بر سر برجام رخ داده بود. همان امیدی که در ماه های اخیر در سخنان سخنگویان تندروها در ایران همواره تکرار شده است.
از نظر تاریخی شرایط پیش آمده برای جمهوری اسلامی را می توان از منظر بین المللی با شرایط پس از حمله امریکا به عراق در سال ۱۳۸۱ مقایسه کرد. در آن زمان نیز با آن که حضور نیروهای امریکا در عراق خطر درگیری نظامی میان ایران و امریکا را افزایش می داد، ارزیابی عمومی از شرایط سیاسی حاکم بر منطقه این بود که ایران به موقعیت تازه ای در سطح بین المللی دست یافته که امکانات تازه را برای ادامه سیاست منطقه ای خود پیش روی آن قرار می دهد. اما علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی در آن زمان ترجیح داد به جای توسعه مناسبات سیاسی در سطح جهانی و منطقه ای، از این موقعیت تازه برای گسترش برنامه اتمی جاه طلبانه خود و ماندن در فضای رقابت تسلیحاتی با اسراییل و امریکا استفاده کند. در نتیجه این سیاست در دوره دوم ریاست جمهوری محمد خاتمی گفت و گو ها با اتحادیه اروپا و کشورهای منطقه برای توسعه همکاری های اقتصادی و سیاسی جای خود را به گفت و گو بر سر برنامه تمی ایران و حمایت سپاه قدس ایران از اقدام علیه امریکا در عراق داد تا موقعیت هژمونیک امریکا در منطقه تثبیت شود. برنامه ای که عملا سبب شد تا ایران نتواند از درآمد سرشاری که در نتیجه گران شدن قیمت نفت به دست آورد برای بازسازی صنعت و اقتصاد خود بهره ببرد. اما شرایط سیاسی داخلی ایران در حال حاضر با شرایط نیمه اول دهه هشتاد خورشیدی متفاوت است.
در آن زمان ( حتی تا پایان دوره اول ریاست جمهوری احمدی نژاد) میانه روها و اصلاح طلبان همچنان از موقعیت سیاسی نیرومندی در حاکمیت برخوردار بودند و در پیوندی نزدیک تر با رهبر جمهوری اسلامی نسبت به اکنون قرار داشتند. محدودیت برد رسانه های خارجی و گسترده نبودن شبکه های اجتماعی متکی بر اینترنت نیز سبب شده بود تا قدرت رژیم برای ایجاد خفقان رسانه ای و محدودیت در جریان اطلاع رسانی بیش از شرایط کنونی باشد. همچنین مشروعیت و مقبولیت رهبری آقای خامنه ای توسط نیروهای درون حاکمیت به چالش کشیده نشده بود. و حاکمیت از انسجام درونی بیشتری برخوردار بود. پس از اعتراض های خیابانی در سال ۸۸ که با تشدید رقابت در بالاترین سطح حاکمیت سیاسی روبرو بود آقای خامنه ای و کوشید با تصفیه سیاسی گسترده نوعی انسجام ساختگی را به حاکمیت سیاسی در ایران برگرداند. اما ناتوانی در اجرای این پروژه و شرایط سخت ناشی از تحریم های اقتصادی و نفتی او را واداشت تا با آنچه خود نرمش قهرمانانه توصیف کرد به عقب نشینی سیاسی و وارد شدن به مذاکره با امریکا برای رسیدن به توافق اتمی تن دهد.
این مقایسه تاریخی به ما این امکان را می دهد تا درباره مسیرهای پیش روی حاکمیت در شرایط تازه گمانه هایی مطرح کنیم: رهبری جمهوری اسلامی با اتکا به این تجربه تاریخی می داند که تشدید رقابت تسلیحاتی و وارد شدن به افزایش تنش های سیاسی و رویارویی های هرچند کوچک نظامی، نظام سیاسی ایران را آسیب پذیرتر می کند. نه فقط انسجام سیاسی ناشی از سرکوب های سال های اخیر بلکه حتی شرایط اقتصادی و اجتماعی امروز متزلزل تر از آن است که بازگشت به شرایط دوران تحریم ها را تاب آورد. همزمان منازعات پشت پرده برسر دستیابی به منصب رهبری نظام در روزهای پس از مرگ آقای خامنه ای ( که تا حدی پس از مرگ هاشمی رفسنجانی تشدید شده است) تندروها را بر آن می دارد تا بر شدت فشارهای خود بر میانه روها و اصلاح طلبان بیفزایند. در چنین شرایطی رهبران حاکمیت سیاسی فعلی به چیزی بیش از ادامه دولت میانه رویی به مراتب کم رمق تر از دولت فعلی حسن روحانی تن نخواهند داد. این به معنای تداوم سیاستی محافظه کارانه در فضای سیاسی ایران است. اما این همه ماجرا نیست.
شرایط اجتماعی و حضور فعال گروه های اجتماعی مختلف در شبکه های اجتماعی سبب شده است تا حاکم کردن نوعی فضای سیاسی که با آرامشی قبرستانی همراه باشد روز به روز دشوار تر باشد. اذعان به این دشواری را می توان در میان سخنان همراه با نگرانی رییس قوه قضاییه و سخنگویان اصلی تندروها علیه شبکه های اجتماعی جست وجو کرد. زنده بودن افکار عمومی ایران که خود را در مواردی مانند واکنش های گسترده به بحران مدیریت در حادثه آتش سوزی در ساختمان پلاسکو نشان می دهد راه را بر هرگونه مصالحه سیاسی پایدار در سطح بالا بدون در نظر گرفتن افکار عمومی می بندد. به این ترتیب شاید بتوان در این که خیال آسوده تندروها در ایران دوامی داشته باشد تردید کرد و این پرسش را مطرح کرد که آیا انتخابات پیش روی ریاست جمهوری اسلامی در ایران به نقطه عطفی برای یک تحول سیاسی مهم دیگر تبدیل نخواهد شد؟ تحولی که از جنبه ای می تواند بازتابی باشد از واکنش همراه با نگرانی افکار عمومی ایران به قدرت گرفتن ترامپ در امریکا.