✍️امید فراغت
انقلاب فرهنگی مائو در چین با ادبیاتِ مشترک سقوط امپریالیسمِ آمریکا” ببر کاغذی” نزدیک است، نتیجهای جزء فقر و فلاکت نداشت! اما تنگ شیائو پینگ به دادِ چین و ملتش رسید و به تعبیری تنگ شیائوپینگ طراح چین امروز است بنابراین حکمرانان ایران حداقل تاریخ چین را بخوانند شاید آموزههای آن کمکی به حال و قال ایران امروز کرد!
حکمرانان بدانند که ایران اسلامی نیز در تاریخ معنی و مفهوم پیدا میکند و به تعبیری تافته جدا بافته از تاریخ نیست بنابراین اگر به دنبال توسعه به معنی و مفهوم واقعی هستند نباید اشتباهات تاریخی جوامع دیگر را تکرار کنند!
اگر حکمرانان ایران واقعیتهای جامعه جهانی را نپذیرند و به دنبال تفسیر و تحلیل غیر واقعی باشند و نظم و تعادل روابط بینالملل را به عنوان اهرمی برای توسعه همه جانبه به حساب نیاورند در فرآیند زمان همگی متضرر خواهیم شد! همانطور که چین معنی و مفهوم غرب و شرق را در موضوع اقتصاد بازتولید و بازتعریف کرد و جهان امروز را خارج از خطکشیهای مرسوم گذشته به رسمیت شناخته است و با همه کشورها بر اساس منافع ملیشان مراوده دارند و روسیه نیز از این قاعده تبعیت میکند!
بنابراین دوستی ایران با چین و روسیه باید در فضای الگوپذیری از سیاستخارجی آنان باشد در غیر این صورت در نقطهای از زمان و مکان احساس طُعمه بودن را تجربه خواهیم کرد و چنین حسی متناسب با شخصیت تاریخی ایران نیست.
سئوال کلیدی این است آیا تا به اکنون چین و روسیه از ایران خواستهاند که روابط خارجی را بر اساس منافع ملیمان طراحی کنیم؟! به عنوان مثال آیا رابطه ایران با آمریکا، خوشایند چین و روسیه خواهد بود؟ نکند رهبران روسیه و چین مصداق ضرب المثل رطب خوردن و منع رطب خوردن دیگران باشند؟
همانطور که در سال ۱۹۵۷ مائو از نیکیتا خروشچف به خاطر عادی سازی رابطه شوروی با آمریکا ناخرسند بود و احساس میکرد اصالت نظریه کمونیسم و سوسیالیسم را زیر پا گذاشته است! اما تنگ شیائوپینگ با درک شرایط، ادبیاتِ چین نوین را طراحی کرد و اکنون چین در زمره قدرتمندان اقتصادی جهان به شمار میرود بنابراین راقم سطور بر این نظر است که چین و روسیه دوست ندارند مشاهدهگرِ ایران قدرتمند باشند و به نوعی از اختلافات و قطع رابطه ایران و آمریکا سود میبرند.
برای مثال وقتی برای جناح راست و همینطور تیم قالیباف ملاقاتِ با پوتین به عنوان اعتباربخشی در سیاست به حساب میآید باید بپذیرند که تمدن و شخصیت تاریخی ایران جدا از این ادبیاتهاست! و همان پوتین مخالفانِ بالقوه و سرسختی دارد و ناوالنی یکی از آن مخالفین است بنابراین برای ملت ایران صفت و خصلتهای مردم چین و روسیه به عنوان یک آرزوی آرمانی نیست و بر همین اساس ادبیاتِ روسیه و چین آرزوی اکثریت مردم ایران نیست.
فناوری و تکنولوژی در قالب دادههای شبکههای اجتماعی خط بطلانی بر ادبیات غرب و شرق کشیده است و اکنون جوامع در معرض دادههای مشترک جهانی هستند ادبیاتی که فراتر از ادبیات غربی و شرقیست!
شاید حاکمان جوامع در حصار ادبیاتهای شرقی و غربی گیر افتادهاند و چنین ادبیاتهایی را راه نجات و پایداری به حساب میآورند بنابراین اگر حکمرانان ایران میخواهند معنی و مفهوم استقلال نسبی را تجربه کنند باید در روابط بینالملل به تعبیری فراجناحی عمل کنند و بر اساس منافع ملی به جهان امروز نگاه کنند اگر نتوانیم در سیاست خارجیمان تعادل بخشی ایجاد کنیم آرزوی چین، مالزی، ترکیه، کرهجنوبی، ژاپن و … شدنمان در همان فضای ذهنی آرزو باقی خواهد ماند.