✍️ مجتبی نجفی
“تکرار ناشدنی در ایران” برازنده ترین صفتی است که میشود به محمود احمدی نژاد نسبت داد،مردی که از هشتاد و چهار به بعد، چندین چهره داشته.
احمدی حزب اللهی،وقتی طعم ریاست جمهوری را چشید و خود را رئیس جمهور طبقه زجرکشیدگان معرفی کرد چهار سال بعد منفورترین چهره سیاسی ایران شد.او نشانه ای بود از انزجار طبقه متوسطیهای ایران از یکدست سازی جامعه و قدرت.بعد از هشتاد و هشت تغییر مسیر داد.با رهبری و سپاه فاصله گرفت،لاریجانی ها را تحت آماج حملات قرار دادو تمام تلاشش بعد از کشتار و سرکوب جنبش سبز این بود که بگوید مسئول سرکوب شما نیستم.بعد از سالهای نود و دو انتقادات او با کناره گیری از قدرت صریحتر شد.احمدی نژاد مرزهای سرعتِ تغییر را جابجا کرد.از این جهت تکرارنشدنی است که اگر لازم ببیند در اصولش صدوهشتاددرجه تغییر ایجاد میکند.
اصولگرایی احمدی نژاد شناور است به حدی که گاهی به مرز جهان وطنی هم میرسد.در این مصاحبه جایی میگوید خواندن زنان اشکال دارد مصاحبه کننده میگوید ایراد فقهی دارد او میگوید پس قانون نیست. مصاحبه کننده ناشیانه آهنگ معروف شجریان را دعوت به آرامش مردم میداند درحالی که دعوت حکومت به برداشتن چکمه از گلوی مردم بود اما احمدینژاد میگوید این آهنگ آرمان من است! در حالی که یکی از متهمان اصلی صدای شجریان دولتش بود. او راحت از داریوش، ویگن،آغاسی، حبیب حرف میزند. اگر کسی از بیرون نظاره کند گمان میکند رئیس جمهور سابق ایران فراتر از گاندی و ماندلا بوده در حالی که برایش باور پذیر نیست نزدیکان او قاضی مرتضوی قصاب کهریزک، برادران دانشجو، رحیمی محکوم به فساد، الهام از ناظران استصواب مردم ، شمقدری و زمانی بذرپاش و حسینیان و کوچک زاده،… بوده اند.ناظر بیرونی گمان نمیکند روسای دانشگاه در زمان او انجمن های دانشجویی را نابود و فعالان دانشجویی را تعلیق کردند.
احمدی نژاد با چهره گاندی آمده تا رئیس جمهور مداحان و بسیج و سپاه را از یاد مردم پاک کند.احمدی نژاد که نبض محرومان را خوب میشناسد آمده برای طبقه متوسطیها که به او گفتند ” دشمن این خاک تویی”دلبری کند.برای اینکار حاضرست همه مرزها را در هم نوردد. برای همین گاهی ملی گرایی دو آتیشه میشود گاهی لیبرال جهان وطن،زمانی تیپ چگوارایی میزند حالا تساهل ماندلا وارش را نمایش میدهد.ناظر بیرونی خارج از کانتکست با دیدن مصاحبه اخیرش گمان میکند او رهبر جنبش سبز بوده و مطرود حاکمیت.
احمدی نژاد باهوش است فهمیده نظام سیاسی مستقر به بحران ناکارآمدی خورده در میان طبقات محروم و متوسط برای روز مبادا جا پا باز میکند. او برای بازسازی چهره اش، اصولش را جابجا میکند.اصول او در باد شناورند مثل پرِ کاه