مطهره کاویانی
ازدواج و مدل خانواده ایرانی، تقریباً یکی از مهم ترین و بروز ترین بحث های جامعه امروز ایران است؛ چه در سطح آکادمیک و چه در سطح گفتمان روزمره مردم یا حاکمیت. اهمیت این موضوع از آنجا ناشی می شود که حدود یک سوم جمعیت این کشور یعنی بیش از ٢٨ میلیون نفر را جمعیت جوان ٢٠ تا ٣۵ ساله تشکیل می دهند. تحصیلات، اشتغال و ازدواج در کنار هم مثلث نیازها و دغدغه های این جمعیت میلیونی را تشکیل می دهند که کاملاً به یکدیگر وابسته اند. افزایش سطح تحصیلات و کمبود فرصت های اشتغال در کنار هم، منجر به ایجاد ترکیبی از تغییر در سبک زندگی و افزایش توقعات در نگرش افراد شده است. تأثیر این مسئله همراه با بیکاری و مشکلات اقتصادی به دنبال آن، به صورت مستقیم خود را در ازدواج و تشکیل خانواده توسط جوانان نشان می دهد.
آمارها نشان می دهند ازدواج در سال ٩۵ دارای کاهش ٩.١ درصدی نسبت به سال ٩۴بوده است. دقیق تر می توان گفت ازدواج در این سال به میزان ١۶ هزار و ۵٨٣ مورد نسبت به سال قبل دچار کاهش بوده است. این موضوع که امروزه به صورت یک مسئله مطرح می شود، دلایل متعددی دارد و بررسی آن نیازمند آن است که با مفاهیم ازدواج و تشکیل خانواده از منظر جامعه شناختی، بیشتر آشنا شویم.
ساده ترین تعریف ازدواج از منظر جامعه شناختی، پیوند جنسیِ از نظر اجتماعی به رسمیت شناخته شده و پسندیده بین دو فرد بزرگسال است. ازدواج منجر به تشکیل خانواده می شود که باز در تعریف آن می توان گفت: گروهی از افراد که با ارتباطات خویشاوندی مستقیماً پیوند یافته اند و اعضای بزرگسال آن مسئولیت مراقبت از کودکان را بر عهده دارند.
در واقع با این تعاریف می توانیم سراغ مسئله ازدواج در جامعه ایرانی برویم و در قدم بعدی نگاهی داشته باشیم بر مهم ترین موضوع مرتبط با آن یعنی کاهش میزان ازدواج.
کاهش میزان ازدواج در ایران که سرمنشأ ایجاد بحث و نظرهای فراوانی در این زمینه شد و در واقع سرمنشأ مشکل شناخته می شود، دلایل کاهش ازدواج در سالهای اخیر از نظر کارشناسان مسائل مختلفی چون تغییر در ارزش ها و بافت فکری و فرهنگی جوانان و بی ثباتی اوضاع اقتصادی که خود را در بیکاری و تورم در این جوامع نشان می دهد است.
که ازدواج را به عنوان اصلی ترین هدف در زندگی جوانان به چالش کشیده است. و در واقع نتیجه آن دوری جوانان از ازدواج و بسنده کردن به لذت های زودگذر برای رفع آنی نیازهای جنسی است.
در نهایت اینکه آنچه از این کاهش میزان ازدواج و تغییرات فرهنگی- نگرشی و دغدغه های اقتصادی مرتبط با آن حاصل می شود، شامل مواردی چون افزایش سن ازدواج، تجرد قطعی، اشکال جدید همسرگزینی و شیوه های جدید تشکیل خانواده است.
اما مسئله دیگر افزایش سن ازدواج است
که ناشی از توجه فزآینده جامعه به تحصیلات آکادمیک و در پی آن تغییر در نگرش جوانان نسبت به ازدواج است. ترس از مسئولیت های ازدواج، فشارهای اقتصادی، سبک زندگی فردگرایانه و لذت طلبانه تر و به همین ترتیب افزایش سطح توقع پسران و خصوصاً دختران از داشتن روابطی عاطفی و عاشقانه به جای روابط سنتی و عقلانی در ازدواج، همگی از جمله دلایل و شاخصه های افزایش سن ازدواج است.
آنچه در این میان موضوع را تبدیل به مسئله می کند، بحث منجر شدن افزایش سن ازدواج به تجرد قطعی است. بر این اساس که تجرد قطعی از روی انتخاب فردی باشد یا اجبار، به نظر می رسد می توان آن را در شکل دوم به عنوان یک مسئله دید و در مقابل عمومیت ازدواج در جامعه قرار داد. تجرد قطعی به عنوان یک شاخص بیانگر نسبت درصد کسانی است که هرگز ازدواج نمی کنند. از سن ۴۵ سالگی به بعد برای زنان و از سن ۵٠ سالگی برای مردان، درصد ازدواج نکرده ها تقریباً ثابت می ماند، بر این اساس سنین ۴۵ و ۵٠ سالگی را به ترتیب برای زنان و مردان سن تجرد قطعی نامیده اند.
اشکال جدید همسرگزینی نیز یکی دیگر از پدیده های جدیدی است که علل آن مربوط به کاهش میزان ازدواج است و اصلی ترین دلیل آن را می توان تغییر در شیوه زندگی و نگرش جوانان نسبت به هویت خویش و معنای ازدواج عنوان کرد.
گرچه انتخاب همسر بر اساس عشق و علاقه یکی از ویژگی های خاص خانواده هسته ای است اما باید به یاد داشت که در جامعه ما سال ها پس از رواج خانواده هسته ای، همچنان اشکال سنتی همسرگزینی، شکل اصلی همسرگزینی و ازدواج محسوب می شد. همسرگزینی که در روش سنتی با خواستگاری و معرفی افراد به یکدیگر صورت می گرفت، در سال های اخیر در حال رقابت با همسرگزینی به شیوه مدرن است که در آن عشق و علاقه و انتخاب طرفین حرف اول را می زند. این مسئله ارتباط مستقیم و تنگاتنگی با کارکردهای خانواده دارد که در قدیم بیشتر بر محور فرزندآوری بوده است و امروزه روابط عاطفی و برطرف کردن نیازهای جنسی، مهم ترین کارکرد آن برای جوانان محسوب می شود.
مسئله دیگری است که ازدواج و تشکیل خانواده با آن در ارتباط قرار می گیرد و معمولاً از آن تحت عنوان زندگی مشترک بدونازدواج یا هم بالینی نام می برند. این نوع زندگی مشترک شامل مواردی است که زوجی بدون آنکه ازدواج کرده باشند، با هم زندگی می کنند و رابطه جنسی دارند.
این نوع زندگی که در اکثر کشورهای غربی رواج دارد، در سال های اخیر در میان برخی جوانان ایرانی نیز به چشم می خورد.
همخانه شدن با جنس مخالف بدون ازدواج رسمی، یعنی نوعی از زندگی با کمترین تعهدات قانونی و شرعی و عرفی و خانوادگی؛ وقتی فردی وارد چنین رابطهای میشود، در واقع از نظر وی شکلهای موجود و قانونی و شرعی زندگی خانوادگی ناکارآمد و دردسرساز به نظر آمده و او بدون آگاهی شکل جدیدی از زندگی را که پیشاز این فقط شنیده یا در فیلم و سریالی مشاهده کرده، انتخاب میکند. شکلی که بی شک آسیب های بی شماری نه تنها برای طرفین این زندگی، بلکه برای جامعه خواهد داشت. این قضیه خصوصاً در مورد دختران بسیار پررنگ تر به نظر می رسد. آسیب هایی که دختران در این گونه روابط متحمل می شوند، به دلیل عدم وجود حمایت های قانونی و عرفی از آنها، شدیدتر و عمیق تر است.
اما در مورد دلایل و علل گرایش جوانان به این نوع زندگی و هم بالینی، می توان مواردی را برشمرد: افزایش آمار طلاق در میان خانواده های ایرانی و ایجاد ناامنی و هراس از ازدواج در میان جوانان بخاطر ترس از طلاق و آسیب های اجتماعی پس از آن، راحت تر بودن به اتمام رساندن این نوع از زندگی در مقابل راه قانونی طولانی و سخت طلاق، فرار از مسئولیت و تعهد، مسائلی مانند مهریه که جزء دغدغه های مردان است یا خلأهای قانونی در زمینه حقوق زنان در ازدواج و طلاق که از دغدغه های زنان محسوب می شود، مشکلات اقتصادی و دغدغه کمتر مشکلات مالی برای مردان در این نوع ازدواج، کمتر بودن تجملات و مراسم پرهزینه ازدواج و تهیه جهیزیه؛ همگی از جمله دلایلی است که زندگی مشترک بدون ازدواج را در نظر جوانان آسان تر جلوه داده است و بدون اطلاع از عواقب آن به سویش گرایش پیدا می کنند.
در این نوع زندگی، در واقع اساس رابطه، تنها رفع نیازهای جنسی و عاطفی است، معمولاً بدون اطلاع خانواده انجام می پذیرد و خصوصاً زنان در آن از کمترین حد امنیت روانی و عاطفی برخوردارند.
اما مسئله ازدواج در ایران را نمی توان تنها به مشکلات اقتصادی پیش روی آن ربط داد در این میان شاید لازم است بیش از مسائل اقتصادی، سهم تغییرات فرهنگی و عدم وجود آموزش های صحیح و پیش گیرانه لحاظ شود که نگاه جوانان را نسبت به ازدواج و پذیرفتن مسئولیت های زندگی منفی و بی تفاوت کرده است. گرچه لزوماً تغییر در سبک زندگی و نگرش افراد منجر به آسیب در نهاد خانواده نمی شود، اما ناآگاهی همراه با آموزش های غلط و پیروی بدون تدبیر از آن شیوه های زندگی که در برخی کشورهای غربی رواج دارد، همگی در کنار هم می تواند منجر به آسیب هایی برای جوانان، ازدواج و تشکیل خانواده شود.
از جمله این آسیب ها که به دنبال این نوع زندگی های مشترک به عنوان پیامدهای آن قابل تأمل است، می توان به مواردی اشاره کرد: عدم وجود حمایت های قانونی در صورت ای
جاد مشکل در زندگی، سطح پایین مسئولیت پذیری در دختران و پسران در قبال زندگی مشترک، سرنوشت نامشخص کودکان حاصل از این نوع زندگی، عدم لزوم تعهد در هر دو طرف از بین رفتن قبح روابط نامشروع در جامعه، به سادگی متلاشی شدن زندگی مشترک و به دنبال آن تعدد پارتنرهای فرد که خود به لحاظ جنسی، عاطفی و اجتماعی آسیب زاست و در نهایت صدمه بیشتر به عواطف و احساسات دختران در صورت گسستن رابطه به این دلیل که در این نوع زندگی مشترک از حمایت های قانونی، اجتماعی و عرفی برخوردار نیستند.
و اما کلام آخر اینکه متاسفانه در کشوری که میلیونها تومان صرف نهادهای مختلف برای مواردی چون حفظ حجاب و برگزاری مراسمات و تبلیغات در این خصوص میشود اما ذره ای نگرانی یا مسئولیت در قبال جوانان و تسهیل در امور ازدواج وجود ندارد باید هر روزه شاهده بیشتر شدن تعداد دختران و حتی پسرانی بود که با بالا رفتن سنشان همچنان مجرد بوده و برای یافتن یک شریک و همراه به هر روشی متوصل شده اند باشیم. کما اینکه امروزه در فضای مجازی شاهد نمونه هایی از این روش ها هستیم.