✍️ مجتبی نجفی
از هفده شهریور پنجاه و هفت تا بیست و پنجم آبان نود و هشت، چهل و یک سال فاصله بود اما فاصله میان خوی دیکتاتوری فراوان نبود. کشتار میدان ژاله را ِشاید بتوان ختم امید به اصلاح دانست. در این روز هشتاد و هشت نفر کشته شدند. تاریخ تکرار شد و آبان شد قتلگاه فرودستان.
میرحسین موسوی به خوبی اشاره کرد مساله اصلی ما نفی کشتار است نه اینکه عامل کشتار چه کسی باشد و تعداد کشته ها چقدر. به درستی نوشت: “آدمکشان سال ۵۷ نمایندگان یک رژیم غیر دینی بودند، و ماموران و تیراندازان آبان ۹۸ نمایندگان یک حکومت دینی. آنجا فرمانده کل قوا شاه بود و امروز اینجا ولیفقیه با اختیارات مطلقه…”
اینجا مشخص میشود مسأله ما نه تاج است نه عمامه حفظ کرامت انسان است، تحقق اراده جمهور ایرانی است. چه فرقی دارد میدان ژاله با میدان انقلاب؟ تا وقتی که خون معترض بر زمین ریخته شود.
چهل و یک سال گذشته از آنروز و ما در حسرت به رسمیت شناخته شدن جایگاه شهروند معترضیم. در این آرزو هستیم که قدرت، مطلقه نشود چرا که قدرت مطلقه منشأ فساد است، چه دینی چه غیر دینی. از ژاله تا انقلاب هم یک پیام دارد و آن هم ضرورت تلاش برای به رسمیت شناخته شدن حقوق شهروند معترض است.
هر کس که به کشتار ژاله افتخار کند و بر کشتار آبان زاری، بدانید که تهی از آزادیخواهی است. هر کس که بر کشتار ژاله زاری کند و بر کشتار آبان چشم بپوشد تهی از منش آزادیخواهی است. هفده شهریور تا بیست و پنجم آبان یک پیام واضح دارد که حفظ کرامت انسان با قدرت مطلقه امکان پذیر نیست و البته دلسوزی برای قربانیان آبان و توجیه قربانیان هفده شهریور و بالعکس، افشا کننده یک دورویی تمام عیار است جایی که خون قربانیان را ابزار رسیدن به قدرت کنی. پس نه بزرگ به کشتار ژاله، نه بزرگ به کشتار آبان، نه بزرگ به قدرت مطلقه فردی، نه بزرگ به هر آنچه انسان را خوار میشمارد و بیمقدار…