✍️عماد افروغ
ما آزادی به معنای «آزادگی» میخواهیم. یک آزادی میخواهیم به معنای برونرفت از بردگی، یک آزادی میخواهیم به معنای برونرفت از هرگونه رابطه ارباب-رعیتی؛ حالا چه ارباب-رعیتی اقتصادی، چه ارباب-رعیتی سیاسی و چه ارباب-رعیتی فرهنگی. ما واقعا[در انقلاب] این را میخواستیم. باید به سیره بزرگانی که به گونهای منشا معرفتی و فکری این انقلاب هستند مثل امام علی (ع) و امام حسین (ع) توجه کنیم. خب اینها چه انسانی را ترسیم کرده بودند؟ خودشان چگونه زندگی میکردند؟ و چه توصیههایی داشتند؟ آنها خود، هم انسانهای حُرّی بودند و هم حُرپرور بودند، یعنی آزادهپروری میکردند. این آزادهپروری معنای خیلی عمیقی دارد، معنای بسیار متعالیای دارد. یعنی شما نباید بردهی هیچکس باشید.
شاید بهترین مثال همین باشد که در زمان خلیفهی دوم، وقتی خلیفهی دوم میگوید: «اگر من خطایی کردم و پایم را کج گذاشتم به من تذکر دهید»، یک نفر بلند میشود میگوید: «اگر تو خطا کردی با این شمشیر[کج] راستت میکنیم!» اینقدر راحت و باجرئت حرف میزند. باجرئت یقه خلیفه را میگیرد.
امام علی (ع) در خطبه ۲۱۶ نهجالبلاغه میفرمایند: «با من چنان که با پادشاهان سرکش سخن میگویید، حرف نزنید و چنانکه از آدمهای خشمگین کناره میگیرید از من دوری نجویید و با ظاهرسازی با من رفتار نکنید و گمان مبرید اگر حقی به من پیشنهاد دهید بر من گران آید، یا در پی بزرگ نشان دادن خویشم، زیرا کسی که شنیدن حق، یا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد، عمل کردن به آن، برای او دشوارتر خواهد بود. پس، از گفتن حق یا مشورت دادن در عدالت خودداری نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمیدانم، مگر آن که خداوند مرا حفظ فرماید».
ایشان در خطبه ۳۴ میفرمایند: «… و اما حق من بر شما این است که به بیعت با من وفادار باشید و در آشکار و نهان برایم خیرخواهی کنید». امام علی (ع) میگوید این حق من گردن شما است. علی (ع) نمیگوید حق شما گردن من است، میگوید حق من گردن شما است که من را در نهان و آشکار نصیحت کنید و با من مثل جبابره سخن نگویید. خب این یعنی یک شرایط خاص، یعنی انسانها آزاد بشوند، انسانها برده نباشند. من اصلا نمره خوبی به شرایط فعلی آزادگی در کشور نمیدهم. واقعا نمیتوانم نمره خوبی بدهم. آزادی یعنی اینکه شما از لحاظ اقتصادی، از لحاظ فرهنگی و سیاسی آزاده باشی و برده هیچکس نباشی. این واقعاً هدف بسیار بالایی است که ما برای رسیدن به آن خیلی راه برای رفتن داریم.
رسانهای میآید با اصرار از بنده وقت میگیرد که در مورد دستاوردهای انقلاب اسلامی حرف بزنم. بنده انگشت میگذارم روی حُریّت و آزادگی، اینکه شما بردهی کسی نباشید، اینکه مردم باید ارباب باشند، اینکه مردم باید مخدوم باشند. ولی آن رسانه آن مطالب را پخش نمیکند. معنی این کار چیست؟ معنیاش این است که نمیخواهند؛ یعنی خودشان هم اسیرند. حالا یا اسیر معیشت روزانه و شغلشان هستند. یا اهل تملقاند، یا اهل ترس و اهل منفعتاند و غیرذلک. نه، اینها آزاده نیستند یعنی ما اینها را نمیخواهیم. انسان تراز ما یک انسان آزاده است.
ما درمورد استقلال سیاسی کارنامه خوبی داریم. درمورد آزادی نسبت به آنچه در قانون اساسی هست، یک آزادیهایی داریم. ولی با خود قانون اساسی -بهویژه فصل سوم قانون اساسی- فاصله داریم. با روح قانون اساسی که بیشتر فاصله داریم و با حُرّیت که خیلی فاصله داریم. این به این معنا نیست که دنیا اسیر نیست. چرا دنیا هم اسیر است، یعنی شما فکر نکنید این تلقی که ما از آزادگی و حُرّیت به دست دادیم که انسان از هوای نفسش رها شود، از تمنیات دنیاییاش رها شود، ترسی نداشته باشد و از انواع و اقسام روابط بردگی رها شود، جایی حاصل شده است. همیشه آرزوی بشر بوده است. در شرایطی خاص هم یک جرقههایی زده شده و یک اتفاقات انقلابی رخ داده است، اما یک امر همیشگی و مستمری نبوده است.
وعده ما در انقلاب اسلامی این بود که انسانها نترسند و راحت حرفشان را بزنند. حالا اینکه میگوییم نترسند و حرفشان را بزنند یعنی ناسزا بگویند و فحش بدهند؟! نه، یعنی بتوانند با شجاعتِ هر چه تمام و با رعایت قواعد، ادب و حرمت حرفهایشان را بزنند. ما میگوییم شرایط باید بهگونهای باشد که طرف بتواند هم نقد عالمانه بکند و هم مؤدبانه و با رعایت موازین اخلاقی نقد کند. ولی راحت بتواند نقد کند. وقتی بنا به جهاتی -یا از طرف خودش یا از طرف فشارهای بیرونی- نقد نمیکند، ما نمیتوانیم بگوییم که کارنامه خوبی در آزادگی و حُرّیت داریم.