آنچه امروز به بهانه فقدان مرحوم حمید هوشنگی، راجع به موضوع “شهید فهمیده” مطرح شده ، امر تازهای نیست،!
همه دستاندرکاران جنگ، از ابتدا میدانستند که این داستان، “اسطوره سازی” است!
بعضی از فرماندهان عالیرتبه حاضر نیز، از همان ابتدا، بر ضرورت شرح حماسههای واقعی تر، تاکید داشتند!
اصولا جنگ به حماسه و اسطوره نیاز دارد.
همه ارباب جنگها و مسئولان تبلیغات جنگ، (در فقدان اسطورههای واقعی) از یک واقعیت معمولی/ یا کمی غیرمعمول، اسطوره سازی میکنند!
آلمانها ، روسها، امریکایی ها، ویتنامی ها، ژاپنیها، همه از این اسطورهها ساختهاند،
برای ما هم مثل دیگران، هم از یک بسیجی یا سرباز، برای ایجاد انگیزه در رده سربازان، و هم در رده فرماندهان عالی، برای ایجاد رعب در دل دشمن، “اسطوره سازی” شده است.
در این مورد خاص، ترکیب دو واقعه، شامل، رشادت یکنفر بسیجی بنام «بهنام محمدی» که دو نارنجک به سمت یک تانک عراق پرتاب کرد، و شهادت حسین فهمیده که در همان معرکه رخ داد، دستمایه خلق این حماسه شد!
شهادتی رخ داد، و مرحوم هوشنگی پیکر نوجوان شهید «فهمیده» را دید، واقعه را پرورش داد، و انرا در قالب این اسطوره، تثبیت و ترویج نمود!
وگرنه، خدا میداند که ما، در طول جنگ، چه بسیار اسطورههای فراتر از تصور واقعی داشتیم..!
اسطوره سازی از شهید فهمیده، اگر چه ضرورت تبلیغ در جنگ بود، اما، تمرکز و توقف بر آن، راهِ شناسایی و معرفی اسطورههای واقعی فراوانی را مسدود کرد! همین شهید “بهنام محمدی”، نخستینِ آنها بود!
از همان ابتدای جنگ، در خرمشهر، یا آبادان ، در هویزه، یا سوسنگرد، در چزابه، یا کوشک و شلمچه، در مهران، دهلران ، در پاوه، اشنویه، پرانشهر، در تمام خطوط درگیری ، اسطورههایی بی بدیل، با شهادتهایی بسیار شجاعانه و بخصوص عارفانه داشتیم..
یک نمونهاش، شهید “حبیب روزیطلب” بود، که در عملیات محرم، با اصابت آرپیجی دشمن، «پودر» شد!
یک نمونه شهید جاویدی،
و بسیار شهدای دیگر،.
اما، اتفاق نیافتاد که یک تبلیغاتچی و خبرنگار خوش فکر و باهوش ، مثل مرحوم هوشنگی، آنجا باشد، یا داستان آن اسطورهسازی ها را دریابد، و حماسه خلق شده آنان را به جامعه و تاریخ معرفی کند، و جاودانه سازد!
همچین، اسطورههایی که از ابتدا تا انتهای جنگ، خلق حماسه کردند، و شهید هم نشدند، و ماندند و هستند..، و شاید بعض از ایشان، پس از جنگ در صفحات دیگری خلق حماسه کردند، و بعد شهید شدند..!
قهرمانان اسطوره ای مانند سردار «احمد عبداللهزاده»، که خاطره حماسههای شجاعانه ایشان، در سخت ترین عملیاتها و هولناکترین صحنههای نبرد و خلق ناممکن ترین پیروزیها، و شکستدادن قدرتمندترین یگانهای دشمن در عملیاتهای مختلف، کتابها میشود!.،
یا جانباز قهرمان، بسیجی «محمود رجایی»، که در هر عملیات، عضوی از پیکر خود را ودیعه گذاشته، و اینک “اسطوره پنهان”ی است که نه دست دارد و نه پا دارد و نه چشم دارد، اما، یکدنیا حماسه جاودان خلق کرده است …! ،
یا قهرمان جانباز، حاجحسینقلی ، که در اوج ایثار و شجاعت ، بارها تا مرز شهادت پیش رفت و حماسه خلق کرد و هرگز بعنوان یک اسطوره شناخته نشد. ،
یا سردار شهید، احمد کاظمی، یا سردار قهرمان، نبی رودکی..
یا سردار شهید، قهرمان اسماعیل دقایقی..!
بسیارند رزمندگان قهرمان اسطورهای که یا شهید شدند و یا هنوز متواضعانه و گمنام، در خلوت عارفانه خود، «اسطوره شجاعت و تواضع»، باقی ماندهاند!
بله، در داستان شهید فهمیده، در واقع اسطوره سازی و حماسه سرایی شد،
حضرت امام خمینی هم آن “نوجوان سیزده ساله” را «مفهوماً» رهبر خویش خواندند، و نه در مصداق!
واقعاً نوجوانانی بودند که هنگام ورود به جنگ، قدّشان از طول تفنگ، کوتاهتر بود، اما، آمدند و جنگیدند و حماسه آفریدند و اسطوره های گمنام ماندند، …
یک نمونه آنها، سردار شهید، “هاشم اعتمادی” است.
او در نوجوانی، زمانیکه تقریبا با تفنگ “امیک” هم قدّ بود، وارد بسیج و جنگ شد، و تا فرماندهی تیپ و قائممقامی لشکر پیش رفت و بسیار شجاعانه جنگید و بسیار شجاعانه فرماندهی کرد و بسیار شجاعانه شهید شد!
اگر نظیر مرحوم حمید هوشنگی در کار خبر رسانی و حماسه سرایی جنگ، در کوران حماسهسازی این قهرمانان حضور داشتند، قطعاً حماسهها و اسطورههای جاویدانِ مستند بسیاری داشتیم، …
هرچند که، حماسهساز ترین اسطورهها، گمنام ترین آنها هستند!.
یاد حماسهسازان، همراه با یاد حماسهسرایان، زنده باد.