✍️حسین جعفری
کلیپی را اخیراً دیدم که در آن فردی با حرکات نمایشی راه رفتن، به گونه ای نشان می دهد که در حال حرکت رو بجلوست اما وقتی از “خیره شدن” به حرکات پای هنرمند به سمت دیدن کلِ صحنه ی نمایش تمرکز می کنیم، ملتفت می شویم که نه تنها حرکت رو بجلویی وجود ندارد که در هر گام، گامی به عقب برداشته می شود و ما اسیر صحنه آرایی ها شده ایم!
این نمایشِ سحر آمیز و صحنه آرایی شده، توصیف بسیار دقیقی از اوضاع به بن بست رسیده ی و ارتجاعی امروز اصلاحات است که وقتی خیره ی جزییات کار آنان می شویم، احساس سرخوشی از موفقیت در مجلس شورای اسلامی و یا اخراج محمد یزدی، مصباح و جنتی در لیست خبرگان می شویم اما وقتی به “کلِ نمایش” و “زمین و زمینه های نمایش” توجه می کنیم، حسرت می خوریم چگونه گام هایی ارتجاعی برداشته می شود و چرا تغییر و اصلاحی محقق نشده و در بر همان پاشنه ی سابق اقتدارگرایان و قدرتِ مطلقه در حال گردش است؟
وعده کرده بودیم که می توانیم از رای سلبی به ری شهری به رای ایجابی برسیم. اما کارمان از رای سلبی و انتخاب میان بد و بدتر به توجیه رای دادن و به انتخاب میان بدتر و بدترین می رسد، به گونه ایی که برخی احزاب مدعی اصلاحات، اعلام می کنند که کاندیدای اصلی شان در ۱۴۰۰، لاریجانی است که اصلاح طلب است!( تاسف بار، آنقدر توقع و انتظار از سید محمد خاتمی را تنزل داده و اصلاح طلبی را چنان تحریف می کنند که دیگر فرقی میان سید محمد خاتمی با سید احمد خاتمی باقی نمی ماند جز در بیان چند حرف زیبا!)
اگر اصلاحِ اصلاحات را جدی نگیریم تردید نکنیم که علیرغم تحریم بسیار موفق غیر رسمی انتخابات 98، اما در انتخابات آتی؛ برای ما از ضرورت “نظارت استصوابی” سخن می گویند که بدلیل وخامت اوضاع، باید با عذر خواهی، حضرت آیت الله مصباح یزدی را بعنوان منتخب ملت بر صدر دو دیده بنشانیم! (در سخنان جناب کرباسچی تامل کنید تا روشن شود چگونه حزب کارگزاران از دخالت های رسمی نظامیان در انتخابات و مهندسی آراء به عنوان امری عادی، سخن می گوید که حق شان است! و یا حتی جناب خاتمی نه از موضع درون اصلاحاتی، که از جایگاه برون اصلاحاتی، اصلاح طلبان جامعه محور- بخوانید اصلاح طلبان پیشرو و همراه با مطالبات مردم-را می نوازد.)
تفاوت “میر حسین” با “دیگرانِ حاضر در جبهه اصلاحات” این بود که “دیگران” در مقام حرف! خطوط قرمز حداکثری داشتند ولی میرحسین خط قرمز حداقلی ایی مثل انتخاب آزاد و ارزش نهادن به رای ملت داشت. آنها بر حرف های حداکثریِ زیبا نایستادند اما میر حسین بر حداقل های اعلامی و حق مردم پای فشرد!
آن “دیگران”خط قرمزشان بر دوششان بود و با هر نهیب قدرت مطلقه گام ها به عقب رفتند ولی میرحسین خطر قرمزش را بر متن جامعه مستقر کرده بود و در برابر زیادخواهی و صحنه آرایی ها استوار ماند و ….
به باور من، نو اصلاح طلبی برای خروج از انفعال موجود راهی ندارد جز آنکه برای اصلاحات سه کار ضروری انجام دهد؛
۱- تلاش نظری برای تعیین، تعریف و تبیین اهداف روشن، شفاف، منجز و صریح اصلاحات (که قابل ترجمه و اشاره برای همه ی اقشار خصوصاً اقشار آسیب پذیر- همان مستضعفان سابق!- باشد) و اعلام رسمی و علنی آن در مخاطبه ی بی لکنت با ارباب قدرت و بیان صادقانه با مردم!
۲- تعیین نقشه راه و راهبردهای مشخص و مرحله ایی برای خروج از بن بست قدرت اقتدارگرایان و شروع پروسه عملی اصلاح در امر حکمرانی؛ همچنین تعیین تکلیف میان نسبت اصلاحات جامعه محور با اصلاحات قدرت محور و نسبتِ “اصلاحات بروکراتیک”در برابر “اصلاحات دمکراتیک”!(خصوصاً وقتی طرفداران “اصلاحاتِ بروکراتیک”، کمتر دغدغه ی دمکراسی خواهی داشته و فقط به رفع عقب افتادگی های اقتصاد ی می اندیشند.)
۳-تعیین راهکارهای اجرایی و مصادیق جزیی و قابل اشاره ی اجماع ساز برای طرح مطالبات مدنی و قانونی؛ بقصد ایستادگی حداکثری و تمرکز بخشیدن به قدرت منتقدان، تحول خواهان برای ایجاد توازن قوا به نفع اراده ملی و گام برداشتن در مسیر اصلاح حکمرانی.
روشن است اگر اصلاحات فعال نشود دلیلی ندارد تا مردم به اصلاحاتی که ساکت، ساکن و منفعل است و در حد بزم آرای مجالس قدرت عمل می کند و حتی در تعیین و تبیین اهداف خود گنگ، در بیان آن الکن، و در مقام سخنگوییِ مردم و مخاطبه با قدرت لال است، اعتناء داشته باشند.
خلاصه آنکه در نبود هیچ هدف اثباتی معطوف به نتیجه و عدم وجود برنامه عملیاتی و …؛ سخن گفتن از کنش اصلاح طلبانه؛ لغو و مهمل است و اگر بشود نامش را کنش سیاسی گذاشت؛ هیاهو برای هیچ است.