افتخار برزگریان
اصلاحطلبی را نمیتوان به روشهایی خاص فروکاهید؛ چه این فروکاستن در بسیاری از مواقع نتیجهای جز سیطره روش بر گفتمان و بیخاصیت شدن آن گفتمان از ارزشهای محوریِ خویش به بار نمیآورد.
اساسا تکیه بیش از حدِ معقول بر روشی خاص، در چگونگیِ برخورد با وقایع و مصائب اجتماعی ما را به فضایی از تصلبِ سیاسی وارد نماید؛ تصلبی طردکننده و غیریتساز که البته ” خاصیت طردکنندگی”اش همچون بومرنگی است که نتایجش بیتردید به خودمان اصابت میکند.
روشها نمیتوانند از دایره ارزشهایی که گفتمانها بر آن بنا شدهاند، خارج شوند و یا بر آن سیطره یابند. این قضیه برای همه آنها که به اصلاحطلبی پایبندند، صدق میکند.
میتوان با روشهایی متفاوت اما مدنی و غیرخشونتآمیز و با نیّاتی “غیربراندازانه” و “غیرخشونتطلبانه” اصلاحات را پیگیری کرد.
بیتردید گفتمان اصلاحطلبی بر دو ارزش اساسی استوار است:
1- سازواری اخلاقی
2- عدالت
گفتمان اصلاحات در هر زمینهای که بخواهد تصمیمی، موضعی و یا استراتژیای اتخاذ کند؛ نمیتواند و نباید (این یک نباید اخلاقی است) از این دو ارزش اساسیاش فاصله بگیرد و یا مغایر آنها باشد.
این دو ارزش (سازواری اخلاقی و عدالت) دریچههایی هستند که اصلاحطلبان باید از آنها به همه مسائل بنگرند و از این دو دریچه به تحلیل و چارهسازیِ مسائل بپردازند. از توسعهیافتگی و مسائل اقتصادی تا مناقشات و مسائل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، منازعاتِ بینالمللی، انتخابات و…
بعنوان مثال، وقتی در سختترین شرایط اقتصادی مردمی که از تنگناهایِ موجود به ستوه آمدهاند را دعوت به صبر میکنیم؛ باید “الیتهای” سیاسی-اقتصادی-فرهنگیِ یک گفتمانِ سیاسی، توانِ اخلاقی و وجدانیِ آن را داشته باشند که در سطح پایینترین اقشار جامعه زندگی کنند؛ نه اینکه در سطحی بالاتر از نرمِ جامعه از رفاه اقتصادی و امنیتِ اجتماعی برخوردار باشند و برای محرومترین افراد جامعه نسخههایِ به اصطلاح عقلانی و بلندمدت بپیچند.
نمیتوان در موقعیتِ محرومیتزده دیگران نبود و برای آنها نسخههایِ شفابخش پیچید و توقع داشت آنها آن را بپذیرند و باور کنند. نمیتوان بخشی از نظمِ ناعادلانه موجود بود و مردم را به صبر برای اصلاحِ وضع موجود دعوت کرد.
هر زمان که اصلاحات را افرادی متعهد به دو ارزش محوری (سازواریِ اخلاقی و عدالت) هدایت و رهبری کردند، عملکردِ موفق و قابل قبولی بر جای گذاشته شد.
مجلس ششم با تمام ایراداتی که میتوان به آن وارد کرد؛ یکی از نمونههای موفق و کارآمدِ سیاسی-اقتصادی است که اصلاحطلبان با محوریتِ دو ارزشِ فوق در تاریخِ 40 سال اخیرِ کشور خلق کردند.
“توسعه عادلانه و ضدِفساد” که چهرههایی همانند میرحسین موسوی میتوانستند و هنوز هم میتوانند آن را نمایندگی کنند؛ دوباره باید به تابلوی اصلیِ اصلاحطلبی چه در عرصه قدرت و چه خارج از آن، در عرصه سیاست حزبی و مدنی تبدیل شود.
نظم سیاسیای که اصلاحطلبان به جامعه بهعنوانِ آلترناتیوِ وضع موجود ارائه میدهند؛ باید در نظر و عمل دارای “سازواریِ اخلاقی” و “عادلانه” باشد؛ و این عادلانه بودن، خصوصا، هم مسالهای توزیعی است و هم مسالهای معطوف به فرآیندهاست. همچنین، راهبردها و استراتژیهایِ سیاسیِشان نیز باید از سازواریِ اخلاقی بهرهمند باشد؛ نه آنکه قابلیت تعمیمپذیریِ اخلاقی را نداشته باشد.
شرط پایاییِ نهادهایی که به نام اصلاحطلبی و با رای مردم کسب میشوند؛ تنها و تنها این است که به گونهای سامان یابند که “عادلانه و اخلاقی” جلوه کنند و فضیلت عدالت را در جامعه تقویت کنند.
این نگرانی وجود دارد که بدون توجهِ عملی به این دو ارزش ذکر شده؛ شاید، باید منتظرِ زمستانِ اصلاحات بود.
منبع: راهبرد