✍️ حبیب رمضانخانی
در روزهای پر التهاب تابستان داغ این آخرین سال قرن، خبرها برای تیتر شدن و در مرکز توجه ماندن، فرصت بسیار اندکی دارند! هر روز سوژه و خبر جدیدی، که هست، جای دیگری را گرفته و کرختی و نگرانی فصل مشترک مردم حیران و درمانده در این روزها شده است.
یکی از این سوژه های خبری بحث قرارداد ۲۵ساله میان ایران و چین هست. خبری که از مدت ها پیش جسته و گریخته در میان محافل خبری منتشر ولی واکنش و جواب روشنی از سوی مسئولین رده بالا به آن داده نمی شد. این خبر به دلیل عدم اطلاع رسانی دقیق و اظهارات کلی مسئولین امر، باعث گمانه زنی ها و تحلیل های متفاوتی از سوی کارشناسان و مردم شده بود، تا اینکه طی روزهای گذشته با تایید کلیات آن از سوی سخنگوی دولت و وزارت خارجه، وارد فاز جدیدی شد.
فارغ از مفاد قرار داد و قضاوت در مورد امتیازات رد و بدل شده، گمانه زنی ها و تحلیل های ارائه شده مدنظر هست که در بیشتر موارد نمود و گویای بدبینی و عدم اعتماد به دولت در آن برجسته است. اینکه چرا نسبت به این قراداد، واکنش ها بیشتر منفی و از موضع بی اعتمادی است، مولفه های زیادی دخیل هستند، منتها دو عامل تاثیرگذار را می توان برجسته دید، یکی سابقه پیشین و تجربه تاریخی از جنس چنین اقدامات و امتیازاتی که بحثی مفصل می طلبند و خارج از توان ماست، دوم نبود اعتماد مردم به حاکمیت که محل بحث و نگارش ماست.
با این مقدمه بایستی به دنبال چرایی این کاهش اعتماد مردم نسبت به حاکمیت باشیم. چرا در مورد بالا و موارد مشابه، بیشتر موج تحلیل و واکنش ها از جنس همراهی نبوده و گاهی ناهمسو با آن شکل می گیرد؟ چرا زمانی همین مردم، مخصوصا زمانه جنگ و وضعیت نابسامان کشور، با حاکمیت هم دل و همسو بودند و از دارایی و جان عزیزانشان گذشتند، ولی اکنون آن روحیه و خوشبینی را شاهد نیستیم؟
بی شک عوامل و اقدامات زیادی ما را به این وضعیت و ارزیابی از شرایط رسانده است، که به چند مورد اشاره می شود: یکی از عوامل اصلی، بریدن و فاصله گرفتن مسئولین از مردم می باشد. در این سال ها نوع سبک زندگی خود، فرزندان و حتی مخاطب قرار دادن مردم باعث دلسردی و رویگردانی از آن ها شده است. مردم دیگر به صحبت ها و گفتار آن ها چون سابق اطمینانی ندارند و آن ها را از جنس خود نمی بینند.
از عوامل تاثیرگذار دیگر، بحث پرونده های قضایی و تخلفاتی هست که به فراوانی صورت گرفته است. در این سال ها افشا و رو شدن پرونده های تخلف و فساد که شامل اختلاس، رانت، انحصار، دست اندازی به اموال عمومی، … می باشد، به حق بسیاری از مردم را از مسئولین ناامید کرده و به دیده شک به اقدامات و نیات آن ها نگریسته است.
عامل تاثیر گذار دیگر در این دیدگاه، نامحرم تلقی شدن مردم و به هیچ حساب کردن آن ها می باشد. اینکه در تریبون های رسمی، مردم و نقششان را لطف حاکم قلمداد کنیم، در اطلاع رسانی ها و انحصار خبرپراکنی، متناسب با دیدگاه اقلیت و حاکم به شعور آن ها توهین کنیم، نبایستی انتظار همراهی از جنس رضایت عمومی و با انتخاب و اختیار داشته باشیم. مخصوصا در زمانه ای که اینترنت و فضای مجازی، فرصت گفتگو و قضاوت، خارج از نظارت و انحصار حاکمیت ایجاد کرده است.
دست آخر و مهمترین عامل را می توان عملکرد حاکمیت و نتیجه ملموس آن در زندگی مردم، اشاره کرد. مردم اگر در دهه اول انقلاب آن سختی ها را به جان خریدند و پای انقلاب و حاکمیت ماندند، چون به آرمان ها و شعارهایش به امید تحقق ایمان داشتند. ولی وقتی مجموع موارد بالا منجر به وضعیت نامناسب اقتصادی و اجتماعی شد، چشم انداز آینده هر روز در دیدگانمان تیره و تار گشت، امید بهبود رخ بربست، دیگر نایی برای وعده و انتظار بهبود نماند. آنچه رفت کالای باارزشی به نام « اعتماد» بود، که رفتنش نامحسوس بود ولی برگرداندن آن شاید ناممکن باشد.
در نبود اعتماد اجتماعی هست که مردم نسبت به امور بی تفاوت شده، به جای اتکا به حاکمیت، هرکس نفع خود می جوید و نفع عمومی را نادیده می گیرد. در نبود اعتماد است که دولت و مسئولین هر چه ندا می دهند و توصیه، مردم با بی اعتنایی و حتی ناهمسو با ان، موضع گرفته و وضعیت را پیچیده می کنند. در نبود این کالای بارزش است که مردم به خبرها و تحلیل های مخالفان حاکمیت رو نشان داده و گاهی همراهی می کنند…
آری، اعتماد کلید واژه و حلقه مفقوده بین حاکمیت و مردم است. هیچ نظام و سیستمی در بلند مدت، بدون همراهی مردم خود، به سر منزل مقصود نرسیده و در مسیر توسعه نخواهد شد. اعتماد باعث پیوستگی مردم و حاکمیت شده، قطع این زنجیره باعث فاصله و شکاف مابین این دو خواهد شد. نتیجه، ارتباط و اطلاع حاکمان از وضعیت مردم که توسط احزاب در چرخه است را ناممکن و بر کشور چه بسا آن خواهد رفت که بر رضاشاه به دلیل قطع این چرخه رفت!