✍️محمدرضا رجبی شکیب
این روزها بحث مصاحبه وزیر خارجه داغ است. این ماجرا از منظر جراتورزی چند نکته ارزنده دارد:
1 _ وقتی در موقعیتی هستیم که آنچه میگذرد مورد قبول ما نیست و ما هم کاری نمیتوانیم بکنیم، ماندن اشتباه است: No win, No play. موقعیت آقای ظریف از نظر من مثل زنی است که شوهری خودشیفته و دیکتاتور دارد که او را جان به لب کرده. زن، شهامت ترک رابطه را ندارد، جرات مخالفت هم ندارد. اما بالاخره یک وقتی مینشیند با زن همسایه درد دل میکند و ازقضا خبرش به گوش شوهر میرسد. معلوم است نتیجه چه میشود.
2 _ در جراتورزی یاد میگیریم که اجازه بدهیم افراد با پیامد انتخابهایشان روبرو شوند. این رفتار بالغانه است. مراقبت والدانه ما باعث میشود آنسوی دیگر، کودکی مسئولیتگریز ظاهر شود که هماو ما را مستاصل میکند. شوهر خودشیفته باید بفهمد پیامد رفتارهایش از دست دادن زن و زندگیاش است، وگرنه تا ابد در مسیر خطا قدم برمیدارد.
3 _ ذهن ما کارخانه توجیهسازی است و برای احمقانهترین، شنیعترین یا وحشیانهترین کارها، میتواند توجیهاتی عالی بسازد. ازهمینروست که از آدمیزاد همه کار برمیآید و ما میتوانیم پروفسور باشیم، اما بازهم خطاهایی کودکانه مرتکب شویم و نفهمیم. خطای بزرگ ظریف، از نظر من، مصاحبهاش نیست که بر مبنای «اصل جبران» واکنشی ناهشیار و گریزناپذیر است. خطای او، ماندن در جایگاه انفعال است، و البته همیشه ذهن ما هزار توجیه برای رفتار منفعلانه دارد: من صبورم، من خیرخواهم، من خدومم، من اهل دعوا نیستم، این کار را نکنم خیلی بدتر میشود و…
4 _ در جراتورزی باور داریم که همیشه «گفتن، بهتر از نگفتن است». و در مورد آقای ظریف هم اثر مثبت این «گفتن» آنجا روشن شد که آنکس که مسئولیت همه چیز بر عهده اوست، مجبور شد به میدان بیاید. شفافیت، همیشه بهتر است و نگفتن و لاپوشانی و ملاحظهکاری، راه را برای کسانی باز میکند که میخواهند دیگران را سپر بلای خود کنند. اما خودافشایی آقای ظریف دستکم این فایده را داشت که دیگر کسی نمیتواند در مورد مسئولیت هرآنچه در سیاست خارجی ما اتفاق افتاده، از جمله برجام، فرافکنی کند.