مهین دخت ایرانی
ایران سالهاست که به کشور کودک آزاری و قتل گاه خردسالان تبدیل شده است و در کنار همه آن فجایع اعتیاد وفحشاء نیز بیداد می کند امّا رهبران اسلامی دائما اعلام می کنند که ایران هرچه بیشتر اسلامی شده است
پس باید نتیجه گرفت که در هرکشور دزدی و فقر و تنگ دستی مردم افزایش یابد آن کشور اسلامی تر شده است.
امروزه احساس ناامنی بیشتر از زندگی روزمره ناشی می شود تا از وقایع نا بهنگام جهانی.
امنیت شغلی و خانوادگی امنیت درآمد، بهداشت و سلامت، امنیت محیط زیست ، امنیت در برابر هر نوع خشونت و جنایت( فقر و افراطی گری) و مانند آنها از نگرانی های جدی و در حال بروز برای امنیت انسان در جهان وبخصوص ایران به شمار می رود
در ایران همواره آمار دقیقی در این موارد در دست نیست اما تقریبا حدود ۲۰ درصد از زنان در ایران تحت حاکمیت رژیم اسلامی وضعیت شغلی درستی دارند که این تعداد نیز بیشتر شامل وابستگان و دورو بریهای سران حکومت هستند و ۸۰ درصد مابقی زنان در این کشور در وضعیت بسیار نامناسب و بدی که در شأن انسان نیست بسر میبرند.
همان مهریه که از آن بعنوان یک پشتوانه زن مسلمان یاد میکنند در ایران اسلامی زنان تا وقتی که با همسر خود حتی در شرایط بد جسمی و روحی زندگی میکنند گرفتنی نیست هم به دلیل عرفی که این حکومت در کشور ایجاد کرده و هم به دلایل دیگر از جمله دادگاههای مردسالار و وابسته به دولت که قضات آن از طرف مقامات بالا (رئیس قوه قضائیه) نصب شده اند.
در ایران در صورت طلاق یک زن میتوانند مهریه خود را به اجرا بگذارند که فقط در تئوری و روی کاغذ آسان به نظر میاید و در عمل پس از سالها انتظار در صف دادگاهها و قانون توانایی مالی مرد به انتظار نشسته و یا برای گرفتن این مهریه که جمهوری اسلامی برای حقوق زن روی آن مانور میدهد باز هم به باج دادن از طریق تن و جسم خود بپردازند یا با آقایان دادستانها و قضات و یا برای مخارج زندگی ساده خود تن فروشی کنند.
این گفته ها داستان نیست واقعیت ملموس زندگی زنان در ایران تحت حاکمیت سیاه رژیم اسلامی است.
متأسفانه هیچ سازمان جهانی دفاع از حقوق انسانی و حقوق زنان، علیه نقض حقوق بشر انسانی فعالیتی نمی کند. شاید این سازمانها آشنایی با این واقعیت تلخ زندگی زنان در ایران را نداشته و برای آنان قابل فهم نبوده است و هرگز دست نیاز این زنان بیچاره را نگرفته اند و حتی از کوچکترین کمک به آنان خودداری کرده اند و همچنان این زنان در آن جهنم به ادامه زندگی فلاکتبار خود علیرغم میل و خواسته خود ادامه میدهند. چون نه راه فراری از جهنم جمهوری اسلامی دارند و نه راه نجاتی برای گذراندن زندگی ساده و معمولی خود.
آیا این زنان در ایران انسان به شمار نمی آیند؟ آیا حق یک زندگی معمولی را ندارند؟ حتی زنانی که در خانه هایشان ناخواسته کار میکنند تحت کنترل شدید افکار بسته و عقب مانده اسلامی و سیستم مرد سالار قرار می گیرند و مانند یک کارگر که مورد ظلم و استثمار کارفرما و جامعه سرمایه داری واقع میشوند. آنها حتی برای مسائل شخصی خود اجازه تصمیم گیری ندارند زیرا قانون اسلامی به آنان اجازه نداده و دوم اینکه فرهنگ و عرف و سنت که بازهم در نتیجه حکومت اسلامی و سیستم مردسالار آنها را مورد ظلم و تعدی مردان قرار داده است.
قانون اساسي رژیم ایران در ظاهر حقوقی را برای زنان به رسمیت شناخته است درحالیکه
آخوندها به راحتی چشمان خود را بر معدود قوانین خودشان که به نفع زنان وضع شده باشند بسته و با توجیه رعایت موازین اسلامی زنان را مورد تبعیض مضاعف قرار می دهند.
به عنوان یکی از نمونه های مشهود، رژیم بدحجابی را جرم شناخته و از ده روز تا دو ماه حبس برای آن تعیین کرده و یا زنان را مجبور به پرداخت جریمه های سنگین نقدی می نماید. به این ترتیب رژیم در هر جا که بتواند در قانون در لوایح و در طرح هایی که به تصویب می رساند به سرکوب شدیدتر زنان مبادرت می کند.
لذا در طرحهای حجاب اجباری آخوندها بخصوص در سالهای اخیر در لوایح مختلف به طور سیستماتیک طوری به مسئله حجاب اجباری پرداختند که زنان حتی در داخل خودروی شخصی با شیشه دودی نیز آزادی پوشش ندارند.
لذا با مطالعه محيط فقر و محروميت حاكم در آنجا انسان درك ميكند كه حرمت آدمي تا چه اندازه پایمال ميگردد و انسان ها چگونه سلامت و شخصيت اخلاقي و سلوكي خويش را تحت تأثير فقر وظلم از دست ميدهند.