مطهره کاویانی
فقر چيست؟
توضيح معني کلمه فقر کمي دشوار است و آن به اين دليل است که معني آن بستگي به مکان زندگي، فرهنگ کشور، مردم و عوامل ديگر دارد. براي مثال مردمي که در خانههاي کوچک در حومه شهرهاي بزرگ جهان مانند نيويورک زندگي ميکنند ممکن است در مقايسه با همسايگان خود فقير باشند، اما در مقايسه با مردم بي بضاعت در محلههاي فقيرنشين کشورهاي در حال توسعه، ممکن است وضعيت مالي آنها زياد هم بد نباشد.
با تمام اين موارد براساس قوانين کلي ميتوان فقر را ناتواني در آزادانه عمل کردن در اکثر مواقع به علت کمبود منابع مالي و يا فرصت براي بهدست آوردن آن منابع مالي تعريف کرد. بنا به اين تعريف، کسي که دو سانس کار ميکند تا بتواند هزينه مواد غذايي واجاره خود را پرداخت کند و کسي که در کشوري ديگر به دليل دستمزد پايين گرسنه ميماند هر دو از نظر توصيفي فقير محسوب ميشوند و آن هم به دليل عدم توانايي در انجام آزادانه کارهاي مورد نظر ميباشد.
با اين وجود که هر دو گروه افراد تعريف شده در بالا فقير محسوب ميشوند، اما گروه دوم که در وضعيت بدتري هستند در اصطلاح «فقر مطلق» به سر ميبرند و افراد اين دسته از تهيه نيازهاي اساسي خود مانند غذا، پوشاک، مسکن و غيره ناتوانند.
یکی از دلایل فقر تورم است
هرموقع تورم ایجاد می شود فاصله طبقاتی گروههای پایین و بالا بیشتر می شود، چراکه آنها قادر نیستند درآمدشان را به همان نسبت بهبود بدهند به همین دلیل همواره فاصله شان بیشتر شده و دچار مشکلات عدیدهای می شوند.
حالا سوال اینجاست که چه عواملی باعث ایجاد تورم میشوند؟؟؟ یکی از عمده ترین دلایل بروز تورم در چند سال اخیر توزیع یارانه ها بصورت نقدی بود
وقتی در دی ماه ۸۹ پرداخت یارانه شروع شد، سالیانه ۴۲هزار و ۵۰۰ میلیارد تومان یارانه در کشور به همه مردم پرداخت شد اما یارانه ها هیچ کمکی به کاهش فقر نکرد زیرا این حجم بزرگ نقدینگی که وارد کشور می شود خودش تورم زاست و در تورم گروههای پایین بیشتر آسیب میبینند .
تورم ایجاد شده به گروه های قدرت و ثروت این امکان را داد تا در جامعه نرخ ارز را افرایش دهند، همین موضوع سبب شد که تولید در کشور آسیب ببیند چرا که تولید کننده ها قادر نیستند با رقبای خارجی مثل ترک و چین رقابت کنند به همین دلیل در یک دهه گذشته حدود ١۶ هزار واحد تولیدی از صحنه فعالیت اقتصادی خارج شدند.
۵۱۵ هزار شغل در صنعت از بین رفت و بعد خود به خود با از بین رفتن شغل بیکاری تشدید شد، از طرف دیگر ما ورود جمعیت جوان به بازار کار را داریم که فشار بر بازار کار بیشتر شده و با افزایش بیکاری انواع و اقسام مشکلات مثل فقر ایجاد می شود.
اما اصلی ترین مشکل کشور این است که متاسفانه در ایران استراتژی توسعه نداریم، بههمین دلیل است که هر روز دستخوش نوسانات عجیب و غریب هستیم. یک دولت سرکار میآید و دولتهای قبلی را متهم به فساد میکند و بعد میبینیم که فساد در آن دولت هم شکل میگیرد.
زمانی که هیچ ملاک و معیاری برای ارزیابی دولت وجود نداشته باشد دولت ها بهصورت یک حاکم مطلق عمل میکند و به کسی هم پاسخگو نیستند .
بعد از انقلاب در ایران دو نوع دولت سر کار آمد یعنی یک دولتی که قدرت بسیار زیادی دارد و نهادهای مختلف خارج از دولت زیر آن است و یک دولتی که رسمی است و از مردم رای میگیرد و کابینه را اداره میکند.
اما در عمل هر دو بودجه عظیمی برای اداره کشور دریافت کردند و منابع بزرگی از کشور را مصرف کردند ولی متاسفانه بیش از آنکه به مردم خدمت کنند به اعضای خودشان خدمت کردند. به زبان ساده تر نظام سرمایه داری خویشاوندی را با قدرت هر چه تمام عملی و اجرا نمودند. بههمین دلیل است که بیش از ٨٠ هزار میلیارد تومان از منابع بانکی کشور دراختیار ۵٧۵نفر قرار میگیرد و جزو مطالبات معوق است و این چیزی غیر از منابعی است که اقساطش پرداخت میشود. مثل وامهایی که با نرخ ۴ درصد گرفتهاند و پول را در بانک دیگر با نرخ ٢٢ درصد سپرده کردهاند و از سود سپرده آن اقساط وام ۴ درصدی را میپردازند،
که تمام این کارها تورمزاست، حالا هزینه تورم را چه کسی پرداخت میکند؟
همان گروههای کمدرآمد، همانهایی که ندار هستند.
البته متاسفانه هم پیش از انقلاب و هم پس از انقلاب شاهد این بازی بوده ایم یعنی در کل ایران توسط نظام سرمایهداری خویشاوندی و قوم و قبیلهیی اداره می شود و آنها که در حاکمیت سهم دارند منابع ملی را ملک طلق خودشان میدانند و هر جور که بخواهند عمل میکنند و به هیچ کسی هم پاسخگو نیستند. در چنین وضعیت و شرایطی فساد رشد کرده و به اشکال مختلف بروز میکند. تمام این نابرابریها، عدم توزیع مناسب و مسایلی اینچنینی ریشه در همین نوع اقتصاد دارد.
البته اگر بخواهیم مقایسهکنیم باید بگویم که الان طبقه ثروتمند ما اصلا قابل مقایسه با ثروتمندان دوره شاه نیستند و خیلی ثروتمندتر هستند.
نابرابریها به این گستردگی و عمق وجود نداشت. شاید در آنموقع سطح زندگی مردم پایینتر بود و پس از انقلاب بهبودی صورت گرفته باشد اما مقایسه باید در شرایط یکسان صورت بگیرد.
در نتیجه عمده ترین مشکل مردم ایران نداشتن حکومتی است که حاکمیت را به معنای واقعی اجرا کند و خود را مالک منابع و سرمایه های ایران نداند که البته مجددا تاکید میکنم در زمان پهلوی حاکمیت با کشور طوری برخورد میکرد که گویی صاحب اصلی ایران است همچون صاحبخانه ای که برای خانه اش دلسوزی میکند و در صورت بروز خرابی سعی در تعمیر و بر طرف کردن آن مشکل بر می آید اما در نظام جمهوری اسلامی هر چهار سال یا بهتر بگویم هر هشت سال مستاجر قبلی رفته و مستاجر جدید سر کار می آید و خب قطعا مستاجر برای خانه دلسوزی نمیکند می آید استفاده هایش را میکند و بعد میرود.