? شیلا سیفالدینی، تحلیلگر روابط بینالملل
خاورمیانه سرزمینی که لحظههایش با آتش و هراس و انفجار گره خورده و نگاه را با دلهره پیوند عمیقی است. لبخندهای بیرمقی که از هراس آتش و دود به قهقهه مبدل نشده، میسوزند و جانهایی مضطرب و سرگردان بهدنبال شادی دزدیدهشدهشان میگردند.
امنیت جامانده در پس قراردادهای پیکو و صلح و کمپ دیوید و… با فرمان بزرگان ناظر! به ژرفنای بیعدالتی محضی گره خورده که تاوانش را کودکان بیفردایش میپردازند.
اینجاست که فساد در تودرتوی بیقانونی جاخوش کرده و بحران، عنان از دست داده میتازد؛ آرزو از ذهن ساکنانش به ایده نرسیده، گریزان.
دیریست درین وادی قرارداد اجتماعی رنگ باخته؛ نفتش را میخواهند و برای امنیت یک تکه، دهها سرزمین نابود. انگار ظهور فرقه و تعصب اجتنابناپذیر و سیاهجامگانی به بهانه تبعیض و فساد، آمدنشان گریزناپذیر.
زبانشان جز شمشیر و تحفهشان جز عقوبت و خشم نیست؛ هم ازین خطه برون آمده و هم ویرانگر درون آنند…
حاکمانش حکمرانی خوب را نه میدانند و نه میخواهند؛ دولتی طایفهای و قبیلهای جایگزین دولتی انتخابی، مدرن و قانونمدار.
آنان که بر مسند هستند، فکر برگی برندهاند.
زدوبندهای سیاسی پروارند و شایستهسالاری کمتوان و لاغر.
غافل از آنکه فرزندانش استراتژی آرامش را فراموش و مفهوم ژئوپلیتیک از نگاه کمفروغشان، تنها منظری سبز از آینده است.
و خطا نیست که عروس شهر این ملک اصیل ناگاه ازرقپوش سیاهی عناد، تفرقه و فرقه میشود و طعم گس خوشبختی در بوی نیترات و باروت تفرقه گم میشود.
قصه خاورمیانه قصه ممتد و تلخ بازیهای گه آشکار و گه پنهان معاملههای هر قرن و هر قدرتی است؛ دستهایی که عادتمان دادهاند گفتمان امنیتی غالب بر اصلاحات ساختاری باشد…
اما مگر میشود از پا نشست و نخواست؛ چنان که مولانا گوید:
گر اژدهاست بر ره، عشق است چون زمرد
از برق این زمرد، هین! دفع اژدها کن…