✍️ محمدرضا بزمشاهی
پدیده انتخابات ریاستجمهوری در ایران از سال۱۳۷۶ با وجود همه کاستیها و مشکلات پدیدهای جدی و اثرگذار در کشور بوده است؛ بهنحویکه روز انتخابات از یک روز فان و تفریحی و شاد به روزی جدی تبدیل شد و فعالان سیاسی و بخش بزرگی از مردم در آن روز و روز بعد از آن مضطربانه منتظر اعلام نتایج انتخابات هستند، چراکه نتیجه انتخابات بیانگر پیروزی یک طیف و ناکامی طیف و جناح دیگر است.
واکنشهای بعد از اعلام نتایج در میان گروههای سیاسی، شباهتها و تفاوتهایی دارد. مهمترین واکنش اعلام مرگ طیف بازنده از سوی طیف برنده است؛ شاید این پدیده را بتوان نوعی رجزخوانی دانست، اما این رجز به حدی است که رجزخوان هم باورش میشود که طیف بازنده مرده است!
مدتهاست که نگاه مهندسی به وقایع اجتماعی، ما را دچار خطا کرده است. علاوه بر خسارات و خطاهای ناشی از این نگاه، نگاه پزشکی هم به مسائل اجتماعی خسارات و خطاهای دیگری را در فهم مسائل برای ما ایجاد کرده است.
این خطا فقط در ایران نیست؛ بلکه در اکثر کشورها و توسط بسیاری از اندیشمندان شاهد آن هستیم. معروفترین آن تئوری “پایان تاریخ” فرانسیس فوکویاما بود که در سال۱۹۹۳ ادعا کرد که لیبرالدموکراسی پایان تاریخ است. خوشبختانه، وی زنده ماند و توانست دو سال پیش خطای تئوری خود را اصلاح کند.
حوادث دیگری مثل انتخاب ترامپ و برگزیت و رشد راست افراطی در اروپا نیز به کسانی که میخواهند مسائل اجتماعی را درست تحلیل کنند، فهماند که هیچ پدیده و نظریه و گرایش سیاسی در جهان نمیمیرد؛ بلکه مدتی به حاشیه میرود که این به حاشیه رفتن، حالا میتواند برای کوتاهمدت یا بلندمدت باشد.
به کشور خودمان بازگردیم: شعار “مرگ بازنده” پس از دومخرداد آغاز شد؛ با پوشش زیبای “اصلاحات بازگشتناپذیر است”. گرچه شعار “زندهباد مخالف من” و تکثر سیاسی تاحدودی از زهر شعار مرگ بازندگان میکاست، اما بخشهای رادیکال طیف دومخرداد به گمانه مرگ تفکرات رقیب دامن میزدند.
بعد از انتخابات دوره نهم ریاستجمهوری و حذف اصلاحطلبان از همه ارکان قدرت نیز، جناح پیروز تعارف را کنار گذاشت و با صراحت بیشتری این سخن را به زبان آورد؛ حتی آقای اسدالله بادامچیان با صراحت گفت که اصلاحطلبان مردهای هستند که دم مسیح هم نمیتواند آنان را زنده کند!
شگفت آنکه گوینده همین سخن یک سال بعد در یک انتخابات میاندوره ای مجلس شورای اسلامی از یک نامزد اصلاحطلب شکست خورد!
فراتر از این، با گردش چرخ روزگار، همین مردگانی که دم مسیح هم نمیتوانست آنان را زنده کند، با کلیدواژه “تکرار” مسیر انتخابات را تعیین میکردند؛ بهگونهای که فردی نوشت اینها انتخابات نیست، بلکه انتصابات خاتمی است.
اما در انتخابات اخیر، علاوه بر رجزخوانی برندگانی که با دوپینگ توانستند برنده این مسابقه شوند، شاهد شعار دیگری هم هستیم و آن تسویهحساب بخشی از طیف اصلاحطلب با بخش دیگر است.
آقای سعید حجاریان بار دیگر نغمه مردن اصلاحات سر میدهد؛ البته آقای حجاریان سابقه بیشتری در این نغمهسرایی دارد. ایشان یک بار فرمودند که خاتمی با برگزاری انتخابات مجلس هفتم آخرین میخ را بر تابوت اصلاحات کوبید! شعار “اصلاحات مرد، زندهباد اصلاحات” هم از شعارهای ایشان است. حالا هم میفرمایند که “اصلاحات صندوقمحور مرد”!
نکته عجیب آنکه ذوقزدگی از مرگ این و آن تفکر چه معنایی میتواند داشته باشد؟ به فرض که فلان تفکر مرد، چه فایدهای به شما میرسد؟ آیا دشمن اصلی شما “اصلاحات صندوقمحور” بوده که مثلاً مرگ آن را با شادمانی خبر میدهید؟ اگر بپذیریم که یک تفکر مرده، بدیل شما چیست؟
شگفت آنکه برندگان انتخابات شعار مرگ اصلاحات را چندان سر نمیدهند که تئوریسینهای درون این جمع، چنین از مرگ اصلاحات متکی بر انتخابات دستافشانی می.کنند!
خوب است آقای حجاریان و سایر دوستان به تجارب این بیست سال اخیر در دنیا د و متوجه شوند که هیچ تفکری نمیمیرد.