✍️فرهاد قنبری
اگر جامعه ایران در عهد رضاشاه در مسیر مدرنیزاسیون قرار گرفت و برخی تغییرات اجتماعی از قبیل ساخت ارتش مدرن و دانشگاه و دادگستری و امثالهم پیگیری شد، برای آن بود که اندیشه مدرن و تفکر مدرن و نیاز به تغییر جامعه از چند دهه قبل توسط نسلی از روشنفکران مشروطه (که اغلب هزینههای سنگینی هم بابت قانونخواهی و وطن دوستی خود داده بودند) وارد ایران شده و گفتمان سنتی سلطنت را که در آن مردم «رعیت» و پادشاه «قبله عالم» تعریف می شد و اجازه هیچگونه تغییری پذیرفته نبود را به چالش کشیده بودند.
اگر ایران عصر رضاشاه در مسیر مدرن شدن قرار گرفت ریشه در تلاش های میرزا حسن رشدیه داشت که سالها زندگی خود را با مرارت و سختی صرف آموزش و ساخت مدارس نو و فهماندن نیاز به آموزش علوم جدید در کشور کرده بود.
اگر جامعه ایران در مسیر متفاوتی در عهد رضاشاه قرار قرار گرفت نتیجه تلاش روزنامه نگاران و شاعران و اندیشمندان شریف و وطن دوستی مانند ملک الشعرای بهار و دهخدا و نسیم شمال و عارف قزوینی و میرزاده عشقی و میرزا آقاخان کرمانی و طالبف تبریزی و میرزا یوسف خان و ادیب الممالک و ملک المتکلمین و صور اسرافیل و ایرج میرزا و اعتصام الملک و سیدجمال واعظ و بسیاری دیگر بود که سالها تلاش کرده بودند تا مفهوم وطن و قانون و آزادی را و نیاز به تغییر و گذار از جامعه سنتی به جامعه مدرن و فهم جهان مدرن و نیاز به تحصیل همگانی و نیاز به آموزش زنان و مسائلی از این قبیل را در جامعه نهادینه نمایند.
اگر اندیشه نوخواهی و تجدد در ایران شکل گرفت محصول تلاش روزنامهنگارانی بود که در هر گوشه دنیا با هزاران سختی و مرارت تلاش میکردند که «حبل المتین» و «عروة الوثقی» و «قانون» و «پرورش» و «اختر» و… چاپ کنند و به هر طریقی شده آنها را به کشور برسانند تا اندک افرادی که سواد خواندن و نوشتن دارند کمی با تغییرات جهان آشنا شده و جامعه ایرانی را در مسیر متفاوتی قرار داده و کشور را از خواب غفلت تاریخی بیدار نمایند.
اگر ایران در مسیر تجدد و دگرگونی قرارگرفت نتیجه تلاش رساله هایی مانند «یک کلمه» و «مکتوبات» و «سیاحت نامه ابراهیم بیگ» و امثالهم بود که تلاش می کردند مفهوم جدیدی از انسان و حقوق انسان را به رعیت عقب مانده ایرانی بیاموزند.
رضاشاه پهلوی در چنین بستری که با دشواری و مرارت فراون ایجاد شده بود به قدرت رسید و با کمک برخی رجال نواندیش و وطن دوست دیگری چون مستوفی المملک و مخبرالسلطنه و علی اکبرخان داور و محمدعلی فروغی و.. پایه گذار برخی دگرگونی ها و تغییرات در جامعه شد.
سلطنت طلبان به واسطه ثروت و قدرت رسانه ای و از طریق تبلیغات در شبکه های ماهواره ای جوی را راه انداخته اند که انگار رضاشاه و محمدرضاشاه پهلوی فرشتگانی مبذول شده از سوی پروردگار برای نجات خلق ستمدیده و نمک نشناس ایران بودند و اگر آنها به قدرت نمی رسیدند ایران هنوز در جهل مرکب و خمودگی فکری خود به سر می برد.
این روایت که توسط بخش های بزرگی از جامعه که تاریخ را با چند استاتوس و پست در فضای مجازی و چند مستند و کلیپ شبکه “من و تو” و “اینترنشال” شناخته است، روایتی بسیار باورپذیر و جذاب است و در هر محفل و نشستی به عنوان سند دانایی و شناخت عمیق تاریخی خود و هم راستا با تئوری توطئه سلطنت طلبان که انقلاب سال ۵۷ را به آمریکا و اروپا برای جلوگیری از تبدیل شدن ایران به ابرقدرت جهانی نسبت می دهند، ارائه می شود.
این نگاه توهین آمیز و مضحک، سرزمین ایران با چنین قدمت و تاریخ پرشکوه و هنر و فرهنگ و ادبیات چندهزارساله ای را در جایگاه سرزمینی عقب مانده می نشاند، که حتی به اندازه کشورهای آفریقایی نیز توان مواجهه با جهان مدرن و ابزارهای وارداتی آن را نداشته است.
این طیف از متعصبان سلطنت این واقعیت ساده که امروزه حتی در عقب مانده ترین کشورهای دنیا هم آسفالت و راه آهنی هست و مردم با الاغ تردد نمی کنند را نادیده گرفته و می خواهند تمام ابزارهای وارداتی تکنولوژیکی را که از بدیهیات جهان مصرفی قرن بیستم و در راستای صادرات کالاهای صنعتی خود به جهان سوم صورت می گرفت را به نام دستاوردهای تمدنی پهلوی اعلام نمایند.
این نگاه مضحک تاریخ چندهزارساله ایران را به کل نادیده و پوچ انگاشته و معتقد است که در صورت نبود پهلوی ایرانی باقی نمی ماند و هر بخشی به دست قوم و کشوری مصادره می شد. کمااینکه این سرزمین از دل حملاتی چون حمله اسکندر و اعراب و مغول سربلند بیرون آمده و خود را در قالب جعرافیای فرهنگی بزرگی به نام ایران حفظ کرده بود.