✍?محمد پوریا بهشتی
عبدالله گنجی مدیرمسئول روزنامه جوان روز 30 اردیبهشت ماه در مقاله ای با عنوان «یارگیری و یارسوزی» تلاش کرد تا به تبیین موضوع یارگیری و جذب حداکثری بپردازد. اما بن مایه تفکر اصولگرایی نشان می دهد آنها همواره برای ماندن در سریر قدرت ناگزیر به اجرای سیاست های دفعی هستند تا جذبی.
او در این مقاله سعی می کند هشدار دهد که افراد با دفع شدن به سمت براندازی خواهند رفت: «شرط و پیشنیاز آن این است که با همه وجود عوارض دفع خصوصاً در نظام مردمسالار را بفهمند و بدانند افرادی که از سوی مدعیان تابلودار انقلاب اسلامی رنجیده یا پس زده شوند یا احساس حقارت و کوچکی کنند، در ریلی قرار میگیرند که منتهای آن به تنفر منتهی میشود و کمال آن غلتیدن در دامن دشمنانی است که کمینهای پرزرق و برقی را تعبیه کردهاند. البته جذب در حوزه عمومی با جذب در حوزه قدرت متفاوت است.»
با تبصره ای که برای تفاوت در جذب درحوزه عمومی و جذب در حوزه قدرت بیان شده، نشان می دهد که نویسنده نیز با وجود آنکه تلاش کرده تا جذب را تئوریزه کند، اما نگاهش از بالا به پایین است.
اولا حد و حدود قرار می دهد که معنای این جذب در حوزه قدرت نیست. دوما خود این مدل نیز به معنای آن است که از موضع حق و در حوزه عمومی با دیگران رواداری شود تا به ریل دشمنی نیفتند. لذا انگار فکر می کنند که معنای جذب، سرگرم کردن مردم است تا از تبدیل شدن آنها به تهدید جلوگیری کنند. حال آنکه مالک کشور مردم هستند حق حاکمیت بر سرنوشت خویش از آن ملت است و این ملت هر کدام سلایق و علائق گوناگونی دارند که اتفاقا در انتخابات های مختلف (که جلوه گاه اصلی نظر مردم است) نشان دادند که همواره به چه کسانی نه می گویند. اما می بینیم که همواره همانها همیشه در قدرت و مناصب انتصابی نشانده میشوند.
آخرین بندهای سرمقاله جوان نیز بازگشتی به شعارهای سیدمحمد خاتمی و اصلاحات است. آنجا که بیش از بیست سال پیش شعار تبدیل معاند به مخالف قانونی، مخالف قانونی به وفادار را می داد. گنجی می نویسد: «اگر این هفت دسته را از آخر بشماریم: معاندین، مخالفین، منتقدین، خنثی، دوستداران محتاط، وفاداران انقلاب و فداییان انقلاب اسلامی هستند. هنر نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی (فداییان) این است که هر قدر میتوانند از آخر به سمت دستههای نزدیکتر جذب نمایند.»
با این حال می توان گفت اگرچه آنها در مقام حرف به این نکات اعتراف می کنند اما در بن مایه توانایی عملیاتی کردن آن را ندارند. خود آقای گنجی نیز به آن اعتراف کرده می نویسد: «نگارنده معتقد است اگر نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی در دفتر انقلاب اسلامی دهها برگ زرین داشته باشند در این فقره دستشان خالی است.
اهمیت آن را میفهمند و شرح میدهند، اما در میدان عمل دستشان خالی است. یا پشتوانه تئوریک و استدلالی برای نشست و برخاست ندارند یا سلایق دیگر را در پارادایم حق – باطل تفسیر میکنند و نه تنها جذب که فاصلهگذاری را نوعی ارزش و خلوص میدانند و نه تنها دیگران را جذب نمیکنند که نزدیکان را نیز از قطار پیاده میکنند و عمل یارسوزی اتفاق میافتد.»
نکته همینجاست که آنها در بن مایه تفکر خود مسائل را حق و باطلی می بینند. قائل به این نیستند که هر کس ممکن است بخشی از حقیقت را بداند. بحث بر سر همین است که آنها خودشان را حق و دیگران را باطل می بینند. بلکه حتی بیشتر. مثلا به کیهان نگاه کنید که همین چند روز قبل در سرمقاله خود به قلم محمد ایمانی جریان رقیب را «کفتار» می خواند.
تفکری که مخالف خود را «کفتار» می بیند اگر هم برای جذب تلاش کند، جذب برای خوردن و دریدن است نه برای پیشرفت و همراهی. چرا که در عمق جان به این باور دارد که کشور تنها متعلق به آنهاست و تنها خودشان هستند که هم بر سریر قدرت نشستند و هم حق مطلق هستند. / امتداد