✍?رحیم قمیشی
تنها برداشت من وقتی میشنوم “چه بایدن رئیس جمهور آمریکا شود چه ترامپ، به حال ما فرقی نمیکند” این است که قایق ما مقصدی ندارد و باد موافق برای ما بی معناست!! در زمانهای نه چندان دور، قدرت هر کشوری داشتن “سرزمین” بزرگ بود.
چند دهه بعد داشتن جمعیت بیشتر. تا همین پنجاه سال پیش، برخورداری از اقتصاد قویتر، و شابد سی سال پیشتر، “تکنولوژی” منبع مهم اقتدار هر کشور بود.
اما امروز دیگر اینها نیستند! یعنی منابع اصلی و مهم قدرت آنها نیستند. تحولات سریع جهانی را باید درک کرد.
امروز اقتدار یک کشور معنوی یا معنایی شدهاند، یعنی مثل قدیم نمیتوان با مساحت، نفرات یا پول و اسلحه و یا حتی کارخانهها و حتی دانشگاهها قدرت یک کشور را سنجید.
اگر چه بسیاری از سیاستمداران ما با تفکراتی کهنه همچنان منابع قدرت را موارد بالا میدانند و در سیاستگذاریها همچنان بر طبل جمعیت و سلاح و حوزه نفوذ جغرافیایی میکوبند.
بگذریم که گاه گمراه کنندهتر، اتکا به سایر کشورهای قوی، همچون چین و روسیه را برای حفظ اقتدار وارد معادلاتشان میکنند. بگذریم.
در مبانی جدید علم سیاست منابع قدرت تغییر کردهاند؛ میزان پیوستگی حاکمیت و مردم، میزان رضایتمندی مردم از زندگیشان احساس تعلق مردم به سرزمینشان و مشارکت آنها در تعیین سرنوشتشان سطح و عمق آگاهی مردم و توان تطبیق سریع با شرایط متغیر جهانی امروز اینها پایههای واقعی قدرت یک کشور یا جامعه انسانی شمرده میشوند. و البته اقتصاد، تکنولوژی، سلاح، جمعیت، سرزمین و پول، تا زمانی که در خدمت مولفههای معنایی ذکر شده باشند، قطعا مؤثرند و در غیر اینصورت هیچ تاثیری در اقتدار کشور نخواهند داشت.
اما اینها چه ارتباطی با انتخابات آمریکا داشت؟ برای کشوری ضعیف و بی برنامه هر تحولی در جهان تنها مضراتش دیده میشوند و خطراتش، اما کشورهای مقتدر و با برنامه، از هر فرصت جدیدی به منافع آن میاندیشند.
مگر میشود آمدن بایدن به سرِ کار، منافع مهمی برای ما نداشته باشد؟ مگر ممکن است با باقی ماندن ترامپ بر مسندش نتوانیم برنامههایی برای بهره برداری از آن بریزیم؟
کشوری مقتدر و توانا در هر حال موفق است و از شرایط جدید بهترین استفاده را میکند. کشوری که نتواند برای شرایط جدید برنامه داشته باشد، محکوم به عقبماندگی است. محکوم به ضعیف شدن. محکوم به تکرار است…
آنچه در بالا گفتم الفبای کلاسهای علم سیاست است که متوجه شدهام بسیاری از مقامات ما متاسفانه آنها را نمیدانند.
حال که احتمال بالا آمدن دموکراتها و بایدن قوت گرفته، بهترین فرصتها در اختیار ایران است. چهار سال طلایی.
کم کردن سطح اختلافات عمیقی که بی جهت دامنهدارتر شده و زیر بنای اقتصاد کشور ما را بشدت لطمه زده است. تقویت برجام و استفاده از فرصتهای آن برای سرمایهگذاری کشورها در ایران.
کاستن از قدرتیابی عربستان که با اتکا به جمهوریخواهان آمریکا، منطقه را تحت تاثیر قرار داده بود.
و نهایتا بستن پروندههای سوریه، یمن و عراق در دوره جدید و کاستن از هزینههایی که میتوان و ضروری است آن را صرف امور مهم داخلی کرد.
باز برمیگردم به سخن اولیه؛
قایق جمهوری اسلامی ایران باید مقصدش معین باشد، (مقصد واقعی نه کمک به همه مظلومان جهان!) جهت باد را ببیند، بادبانش را با محاسبات دقیق برافرازد و با توکل به خدا از ان نیروی باد بهترین بهره را ببرد.
اینکه بگوییم؛
برای ما مهم نیست باد کدام جهت است.
برای ما مهم نیست بایدن میآید یا ترامپ.
برای ما مهم نیست مردم چه میخواهند…
بی توجهی به مولفههای جدید اقتدار در جهان جدید و علم جدید سیاست است.
تکرار این سیاستهای غلط یعنی پیشروی به سوی مرگ تدریجی. مردم امروز از ما زندگی میخواهند، انطباق با شرایط جدید جهانی میخواهند.
پیشرفت و توسعه و زندگی شرافتمندانه
ریشهکنی فقر و مشکلات را میخواهند و این ها ممکن نمیشود جز با استفاده واقعی از دانشمندان هر رشته و اینکه بدانیم در جهان جدید هرگز یک نفر به تنهایی قادر به گرفتن تصمیم برای یک جمعیت بزرگ یا یک کشور نیست.
اگر گوش شنوایی باشد