مساله حقوق های بی حساب، غیر قانونی و تبعیض آمیز که دولت ترجیح داده بر آن نام حقوق های غیر متعارف بگذارد به تدریج تبدیل به بحرانی در بخشی از اصلاح طلبان شده است که همچنان در مقام های بالای مدیریتی در کشور فعال هستند. چنان که پیش از این در همین ستون اشاره کردم این بحران بخشی از مدیران را در بر گرفته است که در نتیجه بی خاصیتی سیاسی همچنان از اعتبار حکومتی برای ماندن در پست های خود برخوردار هستند. این گروه از مدیران عاقلانه و ( البته بیش از آن در نتیجه عادت کردن به رانت های دولتی) ترجیح دادند به جای استفاده از تجربه مدیریتی خود برای کمک به جنبش اصلاح طلبی در ایران در درون جامعه و از طریق مدیریت مدنی، همچنان در پست های بالا بمانند و حساب خانه و کاشانه خود را نگه دارند. و بیش از آن، در پی آن هستند که از مختصر نفوذ سیاسی باقی مانده در جریان اصلاح طلبی به نفع تداوم بهره های رانتی خود استفاده کنند.
آخرین نمونه از این دست بهره گیری سیاستمداران چراغ خاموش از سیاست برای تداوم رانت خود نطق فاطمه حسینی است که با رای اصلاح طلبان به مجلس رفته اما از نمایندگی خود برای دفاع از همسر و پدر خود بهره می گیرد. واکنش گسترده مردم در شبکه های اجتماعی علیه این اقدام خانم حسینی نشان می دهد که تا چه حد میان انتظارات رای دهندگان به لیست امید و آنچه در سر این گروه از نمایندگان لیست امید می گذرد فاصله هست.
واقعیت این است که بسیاری از چهره هایی که در قالب لیست امید به مجلس شورای اسلامی فرستاده شدند از دید رای دهندگان فاقد تجربه سیاسی لازم بودند، و در برخی موارد نیز دارای سابقه ای مبهم بودند. اما حامیان میانه رو ها و اصلاح طلبان و مردمی که می خواستند به فهرست امید رای دهند تا از آمدن تندرو ها و اصولگرایان به مجلس جلوگیری کنند به توصیه رهبران این دو جریان یعنی محمد خاتمی و اکبر هاشمی رفسنجانی از فهرست امید حمایت کردند.
نمونه ای از این چهره هایی که نه به دلیل شناخت مردم از خود او بلکه به دلیل خواست رهبران اصلاح طلبان رای آورد خانم فاطمه حسینی بود. از خانم حسینی که به عنوان یک نماینده اصلاح طلب به مجلس رفته است انتظار می رفت از حداقل هوشیاری سیاسی و وجدان اخلاقی برخوردار باشد که اعتبار برگرفته از رای مردم را صرف یک مساله شخصی یعنی دفاع از پدری نکند که به اندازه کافی فرصت دارد در تریبون های دیگر و در محاکم از خود دفاع کند. اما مشکل اصلی خانم حسینی نیست چرا که او کم تجربه تر از آن است که محل اعتنا باشد.
مشکل اصلی مدیریت پارلمانی اصلاح طلبان و ائتلاف اصلاح طلبان و میانه رو هاست. مشکل اصلی آقای عارف است که از توانایی مدیریت فراکسیون امید ناتوان است و حتی در نشست مشترک مجلس و دولت نیز غائب است. اگر نمایندگانی که در فهرست امید بودند و یا حد اقل آنانی که در فقط در فهرست امید بودند نتوانند در نخستین بحرانی سیاسی که با آن روبرو هستند به مدیریت بحران دست بزنند و مواضعی شایسته رای مردم از خود بروز ندهند چندان نمی توان به ادامه اثر بخشی آنان در پارلمان امیدوار بود. اما ابعاد بحران به همینجا محدود نمی شود:
ادامه سیاست سرکوب سبب شده است تا چهره های عمده اصلاح طلب مانند آقای خاتمی و مصطفی تاج زاده که درک درستی از مسوولیت های استراتژیک اصلاح طلبان دارند از اعمال رهبری سیاسی بر گروه پارلمانی نزدیک به اصلاح طلبان بازبمانند. اما این موانع نافی مسوولیت حامیان سرشناس فهرست امید نیست. چهره هایی مانند آقای خاتمی و هاشمی رفسنجانی نمی توانند به امید تجربه پیدا کردن نمایندگانی که به مجلس فرستاده اند فرصت تاریخی پیروزی در انتخابات را از دست بدهند.
اگر خاتمی و هاشمی رفسنجانی و گروه نزدیک به او نتوانند آقای عارف را در اداره فراکسیون نمایندگان فهرست امید و میانه رو ها و مستقلین حمایت کنند بحرانی مانند بحران فیش های حقوقی به جای این که فرصتی برای رفع بی عدالتی و اصلاحات ساختاری در ساختار دولت باشد، به زمینه ای برای بدبین کردن مردم و به ویژه رای دهندگان به دولت اقای روحانی و جریان اصلاح طلبی تبدیل خواهد شد.
در چنین شرایطی دیگر این رهبران نباید انتظار داشته باشند مردم به توصیه آنان توجه کنند. آزمون سیاست آزمون برد و باخت یک باره نیست. آزمون مبارزه پیوسته و هوشیارانه و سازمان یافته در شرایط همواره دگرگون است. در چنین آزمونی برای نیروهای دمومراتیک حفط اعتمادمردم سرمایه اصلی است و بسیار مهم تر از دغدغه های شخصی خانم فاطمه حسینی و آقای صفدر حسینی.