دنيا با هزار آرزو به مدرسه رفت، دنيا به مدرسه رفت تا دنيايش را آنگونه كه در خيالش بود بسازد. از تابستان، دنيا منتظر مهر بود؛ منتظر بازگشايي مدارس. دنيا هر روز صبح كه بيدار ميشد از مادرش مي پرسيد چند روز ديگر مدارس باز مي شود. هر روز روپوش و كيف مدرسه اش را مرتب مي كرد، همه ذوق و شوقش مدرسه بود. اما دريغ كه ديوار مدرسه ي دنيا ترك داشت، دريغ كه ديوار فرو ريخت و دنيا آرزوهايش را به گور برد، دريغ كه دنيا بي دنيا شد.
⬛️افكار عمومي از مرگ دنيا به شدت متأثر شد اما تا معلم نباشي اين پديده را نمي تواني آنگونه كه بايسته و شايسته است درك كني. وقتي معلم هستي و در زمستان سرد و يخ بندان خيابان ها، كفش هاي پاره شاگردت را مي بيني، وقتي معلم هستي و مي داني دانش آموزت تا لحظاتي قبل از زنگ مدرسه سر كار بوده و نتوانسته تكاليفش را انجام دهد، وقتي معلم باشي و با گريه هاي دانش آموزانت گريه كرده باشي و با خنده هايشان خنديده باشي تازه داغ دل مادر دنيا و معلم او را حس مي كني.
⬛️جايي سخني از مقام رهبري درج شده بود كه (( تعليم و تربيت اولويت اول نظام است)). با وجود اين راهكار و نقشه راه هرگز نه تنها آموزش و پرورش اولويت اول هيچ يك از دولت ها نبوده حتي از جمله ي اولويت هاي آنان نيز نبوده است. وگرنه چرا بايد بودجه و منابع مالي تخصيص يافته براي يك زنداني چندين و چند برابر بودجه تخصيص يافته براي يك دانش باشد؟
⬛️محصول كارخانه خودروسازي آهن است اما محصول كارخانه ي آموزش و پرورش انسان است. چرا اهميت يك خودرو بيش از اهميت يك انسان است؟ و چرا اهميت يك فرد شاغل در صنايع خودروسازي يا صنعت نفت بيشتر از معلم است؟
⬛️دنيا پركشيد و رفت، دانش آموزان و معلم فلان مدرسه در آتش سوختند و ده ها نمونه مشابه ديگر رخ داد اما هيچ كدام مسئولان را به انجام اقدامي بنيادين در آموزش و پرورش وانداشت. هيچ كدام فجايع آموزش و پرورش را در اولويت كاري دولت ها قرار نداد و تعليم و تربيت همچنان در محاق است.
⬛️غم دنيا همچون غم دانش آموزاني كه با بخاري نفتي مدرسه خود سوختند فراموش خواهد شد. بازهم كلاس هاي كپري باقي خواهند ماند، ديوارهاي شكسته ترميم نمي شوند و بازهم معلم چند شيفت كار مي كند. باز معلم مي ماند و گريه ها و خنده هاي شاگردانش و بچه ها مي مانند لبخندهاي مصنوعي معلم هايشان.