✍?محمد محمدیگرگانی
یکی از تجربیات سنگینی که در جمهوری اسلامی داریم، اصطلاحاً این اسلام سیاسی و دخالتی است که روحانیت در امور سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعه کرده است. از نظر من یکی از بزرگترین اشتباهات روحانیت اینجا بود.
ما تجربه قرون وسطی و اروپا را داریم که کشیشها، قرنها زمامدار بوده و درباره تمام مسائل تصمیم میگرفتند. مشکلی که بعد از قرون وسطی برای کشیش و مذهب مسیح ایجاد شد، فقط با استدلال و منطق نبود بلکه نوعی عکسالعمل بود.
عکسالعمل دربرابر کسانیکه روحانی و صاحب ثروت و موقعیت اجتماعی بودند و قدرت داشتند. هرچه خراب شد و جامعه میخواست به کشیش عکسالعمل نشان دهد، عکسالعمل به کیش او هم نشان میداد. جامعه از نظر منطقی به اینجا نرسیده بود، بلکه به عکسالعمل افتاده بود.
اما غیر از اینها یک سوال جدی مطرح است. یک روحانی هر موقعیتی که دارد، اگر کارشناس و متخصص آب است درباره آب نظر بدهد، اگر متخصص بحث محیط زیست است نظر بدهد، اگر متخصص در بحث بهداشت است نظر بدهد و اگر نیست خب کار خودش را بکند. آن چیزی که در رشته خودش بلد است را بگوید.
اینکه در فلان جزیره چهکار کنیم، جنگل را چهکار کنیم، دانشآموز را چهکار کنیم و دانشگاه را، اینها واقعاً کارهای پیچیده و تخصصی است که صدها متخصص میآیند و بازهم از پیچیدگیاش در میمانند اینقدر که جدی است. بعد یک عدهای میآیند و بدون اینکه در آن رشته کار کرده و تخصص داشته باشند نظر میدهند. مردم عادی هم که به آنها باور دارند تا مدتی با نظر آنها همراهی میکنند.
۱۰۰سال پیش مرحوم نائینی این اعتراض را به آقای آخوند خراسانی کرد و گفت: شما که اینقدر موقعیّت اجتماعی دارید، بیایید و قدرت سیاسی را بگیرید.
نائینی خود شاگرد آخوند خراسانی و یکی از قدرتمندان فکری ایران است و کتاب تنبیهالعامهاش، آنجا که در بحث حکومت دینی حرف میزند، بعدها راهنمای بسیاری از متفکرین شد.
آخوند خراسانی در پاسخ میگوید: ما که حقوق، حقوق بینالملل و سیاست بلد نیستیم. این کارها را میگیریم و هم کار خودمان و هم کار آنها را خراب میکنیم.
این به معنای آن نیست که یک کسی به نام روحانی نباید دکترای اقتصاد بگیرد. برود و بگیرد، روحانی است؟ باشد. اما الان اشکالش چه شد؟ به مرجعیت فرهنگی اینها لطمه خورد.
همانگونه که یک آدم روشنفکر و یک آدم فرزانه اگر درباره مسائلی نظر بدهد که رشته تخصصیاش نیست، کلام خودش را هم خراب میکند.
بنابراین امروز مثلا در ساختمانسازی بحث جامعهشناسی، بحث روانشناسی، بحث محیط زیست و بحث حقوق هم وارد شده است و تا در مورد یک شهر صحبت میکنند، دهها رشته تخصصی میخواهد نظر بدهد، چرا؟ چون ساختمان در روحیه تو، در تربیت بچهات و در سلامتش تاثیر میگذارد. محله فرهنگ است پس روی محله اثر میگذارد و اینها یک بحثهای تخصصی است.
لاجرم غیر از اینکه روحانیت به مرجعیت فرهنگی خود ضربه زده و دخالتش در اموری که تخصص نداشت به مسائل مملکت لطمه زد، ما یک لطمه دیگر هم خوردیم.
لطمه بعدی این بود که ما میتوانستیم از نقاط قدرت سنت استفاده کنیم. امروز به مدرنیسم نقدهای زیادی وارد است، به سنت هم وارد است ولی میشود از نقاط قوّت هردو استفاده کرد.
ما الان دچار یک بحرانی شدیم و آن این است که جامعه بهشکل عکسالعملی در برابر هر امر سنت ایستاده است. لاجرم تو وقتی که میخواهی بگویی این خوب است، چون حاملان این پیام کارهایی کردهاند که مورد اعتراض جامعه است به حرفشان هم لطمه خورده است.
یکی از بزرگترین خطاهای روحانیت این بود که در امری دخالت کرد که در آن تخصص و سابقه نداشت و هم به جایگاه خودش و هم به آن پیامهایش در جامعه لطمه خورد.
من یک جمله اینجا عرض کنم. هنر انسان سالم این است که بتواند پیام را از آن کسیکه پیام آورده است جدا کند. اگر با یک کسی مخالف است، حرف درستش را گوش کند و اگر با کسی موافق است به حرف غلطش توجه کند و قبول نکند.
نه رضاشاه توانست به زور روسری از سر مردم بردارد، نه جمهوری اسلامی توانست به زور بر سر مردم روسری بگذارد. ما از تجربه رضاشاه درس نگرفتیم، الان هم از این درس نمیگیریم.
و چقدر سخت است به جامعه بگوییم مردم! ممکن است حرف آدمی را که قبول ندارید درست باشد و اگر آدمی خودش خوب است ممکن است که حرفش غلط باشد. حالا گفتن این سخت شده چون جامعه به عکسالعمل افتاده است، درست آنچه که در قرون وسطی در اروپا پیشآمد. این هم یک تجربه گرانقیمتی است که الان ما داریم.