مطهره کاویانی
آیت الله خمینی چهار ماه بعد از انقلاب 57 یعنی درست در خرداد سال 58 در مورد دادگاهی صحبت کرد که در آن به اتهام روحانیون فاسد رسیدگی شود و در همان سخنرانی گفت این دادگاه برای دفاع از روحانیون نیست و اصلا قرار هم نیست که بین روحانیون و سایر متهمان تفاوتی وجود داشته باشد یعنی در همان جلسه اعتراف کرد زین پس در ایران از هیچ متهمی قرار نیست دفاع شود و هر کس مسیرش به سمت دادگاه های ما افتاد ور افتاد
و همچنین اضافه کرد ما طرفدار عمامه نیستیم ما از اسلام دفاع میکنیم ولی روشن نکرد اسلام محمدی یا اسلام ناب خمینی
به هر حال تشکیل این جلسه به این دلیل بود که تعدادی از روحانیون آن زمان خیلی هم از با قدرت رسیدن ایشان خوشحال نبودند و همین امر باعث شد تصمیم بر لخت کردن مخالفان گرفته شود. یعنی هر کس انتقاد کرد لباسهایش را دربیاورند و هر کس لباسهایش را درآورد….
بگذریم!
اما در این میان آیت الله طباطبایی هم گویا آتش بیار معرکه شد و از سر شکم چند حکم پیشنهادی تقدیم آیت الله خمینی کردند که گویا پذیرفته هم شد.
از نظر آیت الله طباطبایی آنهایی که محترم و متدین هستند چون امکان چسباندن انگ و تهمت به آنها نیست پس بهترین کار خلع لباس است ولی آنهایی که به درد نخور و به قول معروف غیر صالح هستند تبعیدشان کنیم به دادگاه ها که یا ریاست دادگاه را به عهده بگیرند و یا وظیفه خطیر قضاوت را به گردنشان بی اندازیم
از این رو بعد از این تصمیم هر آخوندی که انتقاد میکرد و از قضا مومن و متدین هم بود خلع لباس میشد زیرا لیاقت پوشیدن لباس پیغمبر را نداشت .
به زبان ساده تر یعنی آقای خمینی پیغمبر بود و هر کس از ایشان یا شیوه عملکردشان انتقادی داشت آقای خمینی با وی قهر کرده و لباسهایش را از او پس میگرفت.
اولین کسی که آیت الله خمینی از او رو برگرداند و لباسهایش را از او گرفت ” سید عبدالرضا حجازی ” بود که انگ همکاری با شریعتمداری و دست داشتن در ماجرای کودتای نوژه را به اون چسباندند.
نفر بعد ” علی اکبر حکمی زاده” بود که جرمش نوشتن کتابی بود که به خرافات وارد دین شده نقد کرده بود.
” حسن یوسفی اشکوری” صرفا به دلیل حضور در کنفرانس برلین لخت شد و بعد از آن روحانیونی همچون علی افضلی سردبیر هفته نامه سینما و ورزش ” سید محمد موسوی میرشاولد ” ” هادی قابل ” ” سید حسین کاظمینی بروجردی ” مجید جعفری تبار ” ” احمد منتظری ” ” محمد رضا نکونام ” و در آخر هم ” حسن آقا میری ”
” حسن آقا میری ” که به روحانی تلگرامی شهرت داشت و در اینستاگرامش بیش از یک میلیون دنبال کننده داشت صرافا به دلیل تسهیل دین در بین جوانان و شناساندن خدایی که نمی سوزاند و سیخ داغ به ما تحت انسانها فرو نمیکند.، خدایی که مهربان است و سرشار از عقده نیست خلع لباس شد
البته حسن آقاميري بعضا در جلساتش پته برخی از آقایان را هم روی آب میریخت و به آقا زاده های آمریکا رفته و انگلیس رفته هم نقد های صریحی داشت!
بر سر دزدان و اختلاسگران فریاد میزد و گاهی به آنها ناسزا هم میگفت، اما همین آقای آقاميري که منتقد حکومت بود و طرفدار حق و مردم از میان همین مردم کلی منتقد داشت که معتقد بودند ایشان صرفا برای جایگاه خود و شهرت است که اینچنین فریاد حق طلبی سر میدهد و با همین کارها کلی مرید و پامنبری برای خودش جمع کرده است!
اما به فرض اینکه آقاميري دقیقا و صرفا فقط و فقط برای شهرت و جایگاه یا اصلا ساده تر شاخ شدن در مجازی اینگونه خود را درگیر دادگاه و پاسگاه کرده است هیچ کسی در این حکومت نیست که ذره ای عقل و شعور را با خودش به یدک بکشد؟؟؟؟
هیچ کسی نیست که بگوید هااااای آقایان حکومتی! شما به اندازه کافی در بین مردم منفور شده اید! از این بدترش نکنید؟؟؟؟
در دنیای امروز و با توجه به تکثر و فراگیری ابزارهای ارتباطی و بهویژه با انقلابی که شبکههای مجازی برای مخابره و انتشار پیام پدید آوردند ، حکمرانی و اعمال حاکمیت بر مبنای روشهای گذشته، یکی از عینیترین جلوههای تحجر و مبارزه با زمان است. و می دانیم که درافتادن با زمانه نداشتن مدیریت صحیح در مشکلات جز ناکامی و شکست هیچ چیز دیگری را با خود به همراه ندارد.
نه اینکه نگران جایگاه آقایان حکومت باشم نه! حتی از هر چه منفور تر شدنشان خوشحال هم میشوم اما در شرایطی که مائده دختری که در اینستاگرام اصطلاحا میرقصید را گرفتند و در کمتر از یک روز او را تبدیل به اسطوره ای کردند که نزدیک بود مجسمه اش را بسازند و بعنوان نمیدانم هر چی سر در شهر بزنند. ایکاش در کنار این همه سر و صدا و شلوغ بازی هایشان کسی بود که این نکته را متذکر میشد با صدور احکامی از جنس آنچه علیه حسن آقامیری صادر شده است، بیش و پیش از آنکه او را خلع لباس کنید، خود را در نزد افکار عمومی خلع آبرو و احترام میکنید.
پ ن : این را معصومه ابتکار میگوید :
اميدوارم اين راي در مرحله تجديدنظر بشكند. آقاي سيدحسن آقامیری زبان جوانان را خوب ميداند، جلب اعتماد جوانان دهه هفتادي و هشتادي و گفتوگو با آنها هنر كمي نيست. خدا نگهدارت باشد سيد.»