پایگاه خبری / تحلیلی نگام – ✍️ ناصر مهدوي
چه در فرهنگ دینی و چه در سایر فرهنگها ؛ از میراث گذشتگان این درس بزرگ به ما رسیده که اگر قرار است قربانی نشوی و با تلخکامی گرفتار زندگی درد آور نشوی، باید فرا بگیری که قربانی کنی و از آزادی و عزت خود پاسداری نمایی .
اشتباه نشود مراد من از مفهوم قربانی این نیست که از خشونت سخن بگویم ؛ بلکه با همان برداشت عرفانی عرض می کنم که برای تجربه رهایی و شادمانی ؛ باید آشوب درون را کنترل کنیم ؛ اسبهای سرکش هوس را بر جای خود نشانیم و هنگامی که از قربانی کردن ظلمت درون فارغ شدیم ؛ بر علیه ظلمت و تاریکی بیرونی بتازیم و در مقابل بی عدالتی و نابرابری و البته با روشهای خردمندانه و حتی المقدور بدون توسل به خشونت و بی نظمی ؛ ایستادگی کنیم ۰
پس از طی این دو مرحله است که آدمی می تواند بر روی پاهای خود ایستاده و از به زانو در امدن در مقابل ظلمت درون و استبداد بیرون ؛ پیشگیری کند
من از مفهوم قربانی در متون دین این را می فهمم و این آیین را در جهت نجات انسان بسیار موثر میدانم
اما هزاران افسوس بیشتر مفسران و فقیهان از چنین تعلیم درخشان و رهایی بخشی ؛ فقط قربانی کردن گوسفندان را تعلیم داده اند و بی آنکه ما را ترغیب به رهایی از شر نفس و ایستادگی در برابر ستم کنند ؛ به نوعی تحریک شدیم که برای راحتی وجدانمان بهتر است ضعیف تر از خود را بکشیم و ذهن را از فکر مقابله با شر بزرگ درون و دستهای متجاوزِ بیرون ؛ منحرف سازیم .
نتیجهی چنین تفکری این شده که بر ناتوانتر از خود میتازیم و در برابر نیروهای قویتر از خویش تسلیم میشویم و با سکوت و فرار از مبارزه ؛ عملا کُرنش و سکوت را ترجیح می دهیم . روشنفکران به نوعی ( توسل به بحث های روانشناختی ) و عموم مردم نیز به نوعی دیگر ۰
چرا اینگونه شدیم ؟؟ چون فرانگرفته ایم که زشتیها و پلشتیها و بی عدالتیها را برنتابیم و آنها را قربانی کنیم و فرا نگرفتیم که از بداخلاقی و بدعهدی و خودپرستی فاصله گرفته و در پی زندگی شرافتمندانه باشیم
بنابر این سرنوشت مردمی که نمیتوانند قربانی کنند این است که بیصدا و خاموش و با چشمانی باز قربانی شوند
اکنون میوه تلخ چنین تفکری این شده که چه در خوزستان ؛ چه در سیستان وبلوچستانِ مظلوم و چه در همه جای این سرزمین غم زده ؛ آنچه به گوش می رسد صدای تشنگان است که قربانی شده اند ؛
صدای کسانی که تشنهی چند قطره آب زندگی ؛ تشنهی چند قطره آب احترام و آبرو و تشنهی چند قطره آب امید و امنیت هستند
ولی صد دریغ که راه ها بسته
است جز راه عطش
زیرا یک عمر است که نیاموختیم به خود و سرمایه های درونی و بیرونی خویش تکیه کنیم ؛ نیاموختیم که باور کنیم ما نیز انسانیم و حق تعیین سرنوشت خود را داریم و باید برای زندگی خوب ؛ آگاهانه تصمیم بگیریم ۰ انقدر سر فرو آوردیم و مانند بره ای بی دفاع قربانی شدن را پذیرفتیم که امروز نه آبی برای نوشیدن ؛ نه نانی برای خوردن و نه طاقتی و رغبتی برای احساس شادمانی برایمان باقی مانده
با این شرایط ؛ به نظر میرسد ؛ تنها راه نجات ما این است که فرا بگیریم که بجای قربانی کردن گوسفندان بیگناه ؛ گرگهای درون و متجاوزان بیرون را سر جای خود نشانیم و بجای جنگ و دعواهای کودکانه که هر روز با خودمان داریم ؛ با شکیبایی و سرفرازی به فکر ساختن زندگی مناسب با شأن انسانی خود باشیم . شاید در این صورت روزی فرا برسد که عید قربان را جشن بگیریم و از آزادی دم بزنیم
?باز آمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم
این چرخ مردم خوار را چنگال و ?دندان بشکنم