✍️سهند ایرانمهر
مرتضی جابریان این عکس را از چهره یکپزشکانداخته است. دکتر نیلوفر نیسی. ماسک صورتی که اوبه شکل مداوم بر صورت داشته است، چهره او را دگرگون کرده است.
چشمها به دوربین خیرهاند. دهان نیمهباز، گویی سخنی در میانه راه، دلمه بسته و از طنین خود بر تار حنجره، دست شسته.
چند هفته پیش، دغدغههای آدمی در گیتی چه بود؟ اکنون چون کنگ خوابدیده مبهوت چه؟ نگاهها چقدر سنگینتر شدهاند، حرفها چقدر عقیمتر، باد شومآفت که بر ریهها وزیده، اندامها همه از وظیفه شانه خالی میکنند. شانهها دیگر شانهای را گردن نمیگیرند، دستها از دست دیگری عاصیاند، صورتها هم و حالا دیگر بار حرف را هم انگار چشمها میکشند.
طبیب همچنان به ما زل زده است، آنسخن چیست که نازاده، با این چهره تکیده و گرده تسمه کشیده، صدگونه سخن گفته، این شراب سکرآور نگاه مگر چندهزارساله است، دیگ این سینه مگر جز این بلای سینهسوز، از دیگ دیگری هم میجوشد؟!
نگاهت را از ما برگیر، تویی که بر تیغزار درد، سماع میکنی ما پای هروله در قیامت داریم،
وْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ
پس زمانى كه آن صداى هولناك در آيد. روزى كه انسان از برادرش بگريزد و از مادر و پدرش و همسر و فرزندانش. در آن روز براى هر يك از آنان كار و گرفتارى است كه او را (از پرداختن به كار ديگران) بازدارد.
نگاه طبیب، تمامی ندارد، رد بلا بر صورتش طعنه تیرآورانرا ماند، چه میگوید؟! اینسخن را چگونه میتواندریافت، چه کسی خواهد دریافت، جز بیمار که هجای درد را میداند، تیزی نیزک سرفه بر سینه را میشناسد و در مکث خستبار تنفس، دل به کجاوه خسته ولنگ لنگان طبیب میبندد؟!
ای نازنین طبیب ز دردتگداختم
پیش آ،که نالهٔ من بیمار نازک است
بیدل دهلوی