✍️ غفور احمدی
با نزدیکتر شدن به موسم انتخابات بهنظر میرسد جبهه اصلاحات ایران در حال تکرار خطایی تاریخی در حوزه اجماعسازی است. سازوکار اعلامشده جهت تعیین نامزد نهایی، مژده عبور از شخصیتمحوری در نهاد اصلاحطلبان نسبت ادوار پیشین داشت. اما انگار حاصل کار این نهاد، یک اجماع نتیجهبخش و پیروز نخواهد بود!
از آنجا که در عالم مثال مناقشه نیست؛ رویهای که در جبهه اصلاحات پیش گرفته شده، بیشباهت به استراتژی حزب دموکرات آمریکا در انتخابات ۲۰۱۶ نیست.
همانطور که دموکراتها درباره فقدان پایگاه اجتماعی هیلاری کلینتون سهلانگاری کردند، بهنظر میرسد اصلاحطلبان نیز رفتهرفته به رضایت نسبت به نامزدهایی نزدیک میشوند که در وضعیت کنونی فاقد توان رأیآوری در جامعه هستند.
با امتناع کاندیداتوری سیدحسن خمینی، بار دیگر دو طیف موثر در جبهه اصلاحات، با محوریت دو حزب «اتحاد ملت» و «کارگزاران سازندگی»، برای اجماع بر گزینهای که اولا، قابل قبول هر دو باشد، ثانیا، از گردنه نظارت استصوابی عبور کند، و در نهایت نیز توانایی لازم برای کسب رأی را داشته باشد، به مشکل اساسی برخوردند.
این مشکل با اعلام حضور طیفی دیگر در دایره اصلاحطلبان، عمیقتر هم شده؛ طیفی که خواهان «اصلاحات ساختاری» است و سیدمصطفی تاجزاده نیز با اعلام کاندیداتوری، خودش را نماینده این طیف معرفی کرده است.
در این شرایط به جز علی مطهری و مسعود پزشکیان که قبلا اعلام کاندیداتوری کردهاند، مهمترین افرادی که اقبال کاندیداتوری، و اجماع در جبهه اصلاحات را دارند اسحاق جهانگیری و محمدرضا عارف هستند.
البته، با وجود اعلام برائت اکثر اصلاحطلبان نسبت به حمایت از علی لاریجانی، او نیز همچنان از گزینههای روی میز به شمار میرود. شاید فصل مشترک افرادی که نامشان برده شد، عدم توانایی لازم جهت کسب رأی قابل قبول از سوی جامعه است.
با کنارهگیری سیدحسن خمینی، روزنامه «سازندگی» ارگان رسمی حزب کارگزاران، بار دیگر بحث ضرورت کاندیداتوری محمدجواد ظریف را طرح کرد؛ اما مثل گذشته تمایلی از سوی او دیده نمیشود.
از یک طرف اعلام نامزدی سیدمصطفی تاجزاده، شرایط را برای جبهه اصلاحات پیچیدهتر از قبل کرد. چنانکه طیف کارگزاران در روزنامه خود، او را متهم به انشعاب کرد، اما هفتهنامه «صدا» از حضور تاجزاده استقبال کرد و حزب اتحادملت هم نام وی را در لیست نامزدهای مورد حمایت خود، به جبهه اصلاحات معرفی کرد.
به نظر میرسد همه طیفهای درون جبهه اصلاحات به ضرورت مشروعیت و رأیآوری آن نامزد نهایی اذعان داشتهاند؛ اما انگار با از دسترفته دیدن دو گزینهای که چنین ویژگیهایی داشتند، واقعبینی و شاید هم ضرورت پیروزی، در این جبهه رنگ باخته است.
چند روزی است که جهانگیری و عارف نیز درون محافل رسانهای اصلاحات مورد توجه قرار گرفتهاند! گروهی هم مشارکت در انتخابات را منوط به احراز صلاحیت تاجزاده قرار دادهاند که با توجه به منطق و مناسبات قدرت سیاسی در ایران، تلاششان در این وقت اندک ره به سراب خواهد برد.
اگر بخواهیم مسیری به جز نامزد شدن یک کلینتون ایرانی و پیروزی یک ترامپ ایرانی را برای انتخابات ۱۴۰۰ تصور کنیم، باید به یک تجربه تاریخی در ایران بازگردیم.
سال ۱۳۸۸ پیش از کاندیداتوری میرحسین موسوی، جنبشی برای دعوت از سیدمحمد خاتمی به حضور در انتخابات شکل گرفت که نتیجهبخش بود.
در چنین فضایی که برای نامزدی سیدحسن خمینی و سیدمصطفی تاجزاده به انحاء مختلف موانع اساسی وجود دارد، تنها راهحل واقعی تشکیل یک جنبش ملی برای دعوت از محمدجواد ظریف است!
اگر اصلاحطلبان سازوکار بینتیجه خود و رایزنیهای ریشسفیدان در خفا را، با یک جنبش مدنی به سطح عیان جامعه مدنی بیاورند، احتمال میرود که ظریف از کنارهجویی منصرف شود و به میدان بیاید.
حتی اگر طیفِ خواهانِ اصلاحات ساختاری نیز نسبت به اجماع احتمالی جبهه اصلاحات روی گزینههایی مثل جهانگیری، عارف، لاریجانی و یا مطهری معترضاند؛ تاجزاده میتواند جای هدر دادن پایگاه اجتماعیاش، میان خود و ظریف نسبتی مشابه نسبت برنی سندرز و جو بایدن برقرار کند!