زمانی که کار را برای اولین بار گوش دادم ترانه اش درذهنم ماندگار شد کاری با صدای شوبین اما با شعری جدی, او که در اولین همکاریش با آرشک کاری تحت عنوان بمال را منتشر کرده بود که متن ترانه آن برگرفته از زبان محاوره بود و به نوعی دارای ابیات کوتاه وپر از مضامین خیابانی بود این بار در کار جدیدش سعی کرده گامهایی جدی تر را بردارد بر این باوریم که موسیقی معاصر ایرانی تفاله موسیقی غرب است که نیازمند عبور از ابتذال و حرکت به سمت دوران گذار و آشناییست و اینکه ما در سیاهچال استبداد و استمرار توتالیتریزم به لحاظ خلاقیت و نو آوری و فرم موسیقایی و آنچه که موسیقی غرب به جهان هدیه داد حداقل دویست سال عقب هستیم و تنها نقطه امیدواری در بازگشت به هویتمان همان موسیقی ایرانی ست همان سه تار حسین علیزاده و کمانچه کلهر و چه چه ها و تحریرهای بنان و مرضیه و دلکش و الهه و هایده و…. که به نوعی با رگ و ریشه های اجدادی ما مانوس و هم بسترست و بارها گوش دادن به آن ما را غرق لذت کرده و میکند وخواهد کرد لذا در موسیقی معاصر گاهی صداهای های مثبتی شنیده میشود اما نه در فرم شاید تمامیت ما محتوا باشد محتوایی از جنس ترانه های ماندگار شهیار قنبری و اردلان سرفراز که دو قطب ترانه صادق و به دوراز ایدئولوژی و آرمان گرایی هستند, آنها در بطن حقیقت بدون ادعاهای اضافی کنار مردم ایستادند و حرفشان را زدند و برای تاوانش هم منت به سر کسی نگذاردند و بعد خود را پنهان نکردند به قول زنده یاد فریدون فرخزاد آقای شاعر ترانه میگفت و در دهان داریوش اقبالی میگذاشت, از ایران پایش را که بیرون گذارد به ملاقات او رفتم و گفتم چرا ساکت شدی و گوشه ای کز کرده ای؟مگر تو همان نبودی که با ترانه قصد مبارزه داشتی و مرگ بر شاه از دهانت نمیفتاد؟؟؟ جواب آقا چه بود؟ هیچ هیچ هیچ چرا که موش ها عادت دارند از این سوراخ به آن سوراخ بروند و پنهان شوند, وقتی مجال برایشان فراهم است صدایشان می آید, فقط کافیست سیستم توتالیتری بر آنها حاکم باشد آن زمان سینه که سپر نمیکنند و از ظلمی که بر آنها شده دم نمیزنند که هیچ, بلکه به قول ژوزه ساراماگو دچار مرض کوری میشوند و مروج همین سیستم میشوند و شاگردانی تربیت میکنند که انها هم نان به نرخ روز خوری و پوپولیسم و موج سواری را به خوبی فراگرفته اند اما همین چند روز هستید و بعد هم خلاص,شوبین از معدود خوانندگان پاپ میباشد که به علت مشکلاتی که برایش به وجود آوردند مجبور به مهاجرت شد او هم اکنون در ترکیه به سر میبرد و زندگی خود را میگذراند اما با توجه به تمام فشارهایی که به پناهندگان در ترکیه وارد میشود سعی میکند صدای مردم باشد البته نه از آن صداها که از فقر دم میزند و بعد سر و به یکباره سرو کله فرشته نجاتی از جنس داماد پولدار پیدا میشود و به قلب اروپا مهاجرت میکند بلکه او صدایش و تمام هستی اش را کوله باری بر روی دوشش کرده و در غربت اوراسیایی اش در حال گذران روزگارست نه قرارست شاهین نجفی باشد نه شاهین نجفی مبتذل بودن هنری میخواهد صدایش همان صداییست که با آن حرف میزند و برای خواندنش نیازی به صداسازی ندارد کما اینکه هفده سال سابقه او در موسیقی و تدریس مباحث موسیقی سبب شده تا آشنایی کامل به تئوری و مبانی نظری موسیقی داشته باشد و با این پشتوانه به کارش ادامه دهد,اهل ادا و اطوار نیست و تنها سعی میکند روز به روز بهتر شود و به موسیقی به شکل آزمون و خطا مینگرد بر حال و اوضاع وخیم این روزهای ایران چشمش را نبسته و مانند ملیون ها ایرانی مهاجر و پناهنده وآواره در غربت نیم نگاهی به سرزمین مادری اش دارد و نیم نگاهی به پایان این کابوس چهل ساله, او در این کار مشخص از ترانه شریف آزاد استفاده نموده است ترانه ای که کلیتش بیانگرجمله معروف میلان کوندراست که زیبایی در هنر به مثابه نوریست که به ناگاه از آن چه هرگز گفته نشده است میتابد,موسیقی الکترونیک ژاندارم در پیوند با خوانش شوبین و ترانه گویا و تمام و کمال شریف آزاد,معجون زیبایی را خلق کرده که شنیدنش خالی از لطف نخواهد بود, از ایرانی در قلب تهران تا ایرانی آواره غربت تاوان داده تباهی هستند تباهی ناشی ازجهالت خودشان در پا گرفتن سیستمی امپریال که به جای تحکیم ریشه های مردمانشان ریشه مردم را با تبر زدند و ایرانی آواره و بغضیده در قلب تهران و هر جای این گیتی با حکم دو گوساله نشسته در دو طویله که آنها را به این سرنوشت دچارساخته است, سیستمی که با بازیچه قراردادن کتابی آسمانی مانند قرآن نسل ها را یکی پس از دیگری به سمت تباهی و ویرانی سوق داده است و حتی از سویی برای مسلمانان مومن با استفاده از دینشان به عنوان ابزاری رادیکال در جهت بریدن سر این و آن بدنامی و ننگ به بارآورده است,
سیستمی قرون وسطایی که چشم به هیچ نوع تغییری ندارد و تصور میکند با تبدیل ایران به بیابانهای عربستان هزار و چهارصد سال پیش و گرسنه نگه داشتن م ردم و تحقیر و توهین آنها و ایجاد ترس و رعب و وحشت میتواند پایه های پوسیده و رو به اضمحلال حکومتش را به هرطریقی حفظ کند, اما مسلمانان مومن سنی و شیعه باید بدانند که حفظ این حکومت یعنی نابودی دین و اعتقاد آنها به گونه ای که عده زیادی از دین خواهند گریخت و این نمیتواند برای ما ایرانیها که همواره مسلح به زبان صلح بوده ایم چندان جالب توجه باشد, جوان امروزی ایران برابری,آزادی,عدالت ودمکراسی طبقاتی) اقنصادی) و سکولاریسم را در کنار هم میخواهد, این سرزمین از گذشته تاکنون محل زیست تمام ایرانیان از تمام طیف های فکری و ادیان و مرام و مسلک ها بوده است, ایران یعنی کنار هم قرارگیری مسلمان, یهودی, بهایی, مسیحی, زرتشتی, کلیمی, بودایی و…..و به معنای کنار هم قرارگیری تمام نژادها و گویش ها و لهجه ها اعم از ترک, کرد, گیلک, بلوچ, عرب ,مازنی و…. است, پس حتی تمام مسلمانان ایرانی که دینشان را ابزاری برای آزادی انسان میبینند نه در حصر و حبس کردن انسان, باید بر علیه سیستم توتالیتر کنونی به پا خیزند و این سیستم ننگین و فاسد را به زیر بکشند, چرا که هیچ ایرانی حاضر نیست که هموطن خود را به خاطر اعتقاداتش و مرام و مسلکش نابود کند,اما حکومت فعلی حاضر به این کارست ما با حکومتی طرف هستیم که ضد ایران و ایرانیست آن ها مسلمان سنی و شیعه و یهودی و بهایی ومسیحی و …. نمیشناسند اینها تخم کینه و نفرت در وجودشان نسبت به ایران و ایرانی وجود دارد و جوان ایرانی نمیتواند این را بپذیرد چرا که زمانی مردم این سرزمین با هر دینی بدون هیچ گونه هتک حرمت و توهینی به یکدیگر و به حکم انسان بودن و ماندن در کنار یکدیگر زندگی میکردند و از حسن حضور هم به عنوان انسان لذت میبردند, خواه مسلمان سنی یا شیعه خواه یهودی خواه بهایی و خواه میگسار بی دین و خواه کافر اهمیتی ندارد که اعتقاد شما که موضوعی شخصی برای شماست چیست, تنها نکته مهم اینست که ما در کنار هم به عنوان انسان بتوانیم لذت ببریم و با آرامش و آسایش و به صورت مسالمت آمیز در کنار هم زندگی کنیم با زبان صلح,عشق و آرامش, موضوعی که به جد در جامعه امروز ایران بنا به مشکلاتی که همین سیستم برای آنها به وجود آورده است دیده نمیشود و ادامه این سیستم یعنی نابودی ایران و ایرانی و جوان ایرانی جوان به ستو آمده و لبریز از خشم نسبت به سیستم موجودست و شوبین هم یکی از آن ملیونها جوان ایرانی چه در داخل چه خارج از کشورست و صدای همان جوان عصیانگر که مخاطب را با این پرسش رو به رو میسازد که من چرا باید برای اعتقادم و به تاوان اعتقادم باید دور از وطن خود زندگی کنم؟مگر ایران با تنوع اقوام و گویش ها و فرهنگ ها و تفکرها فقط جایگاه یک طرز فکرست که جوانان خود را این گونه از خود میراند تا در گوشه گوشه این جهان هستی خوابگرد شوند؟ مگر ایران تنها متعلق به یک حزب و آن هم حزب افراطی شتر گاو پلنگ است؟از به کارگیری واژه اسلام اجتناب میکنم چرا که دوستان عرب زیادی دارم که این قماش را مسلمان نمیدانند و مسلمانی را در مومن بودن و بی آزار بودن میبینند, نه افراط و رادیکالیسم و نسبت دادن گزاره ای به نام اسلام به این جانوران حاکم بی شک توهین به مسلمان به ستوه آمده ای میباشد که به زودی حق خود را در کف خیابانها پس خواهد گرفت,ایران کشوریست برای همه طیف های فکری و اقوام و گویش ها و فرهنگ ها, ایران جای برادران بهایی و یهودی و مسیحی و ….
من است که سالیان درازی نه بنا به دینشان بلکه بنا به انسان بودن و ایرانی بودنشان به این سرزمین خدمات فراوانی انجام داده اند,ایران جای دزدان نیست که از سفره ما دزدیدند و به نام خود زدند و انقلاب تنها یک واژه است که در علوم سیاسی کاربرد دارد, نه سفره ای با ثروت مردم که مشتی جلاد و چاقوکش و گشنگان دور آن جمع شوند و به نام آن شکم مردم را بدرند و پاره کنند و خونشان را درون شیشه کنند و یا کردها را به بالای دار بفرستند و به صرف کولبر بودن آنها را طعمه تیرهای خود کنند آن هم کردهای از نسل مادها که در طول تمام این سالها وفادارانه به ایران زیستند و با وجود تمام نامهربانی ها فروتنانه و تنها به علت عشق به سرزمینشان دم نزدند, اما حکومت حاکم چه برخوردی کرد؟هر نوع برخوردی که بویی از انسانیت نمیداد و به لجن ترین حالت ممکن آنها را سرکوب کردند اما همچنان کردها ایستادند و می ایستند تا حقشان را پس بگیرند این سیستم در طول تمام این سالیان همه اقوام ایرانی را به سخره گرفت و تحقیر کرد و اکنون در این بزنگاه تاریخی وقت آن رسیده است که همه اقوام با هرنوع باوری و مرام و مسلک و فرهنگی در کنار یکدیگر بر علیه این حکومت ایران ستیز و این فرقه تبهکار بایستند و در کف خیابان حقمان و ایرانمان را پس بگیریم و با زبان خود در خیابانها بخوانیم:
برخیز و مسلسل باش
بر پیکرِ نادانی
انسان شو و عاشق باش
در مسلخ ویرانی
فرزام کریمی