✍️حسین ثنایی نژاد
دو حادثه واژگونی اتوبوس رخ می دهد، در دو روز پیاپی. هر دو جانگداز و غم انگیز. در یکی دو خبرنگار و در دیگری پنج سرباز جانشان را از دست می دهند.
برای اولی از شخص رئیس جمهور تا معاونش و سخنگویش و وزیرانش و مجلس و حتی روابط عمومی دانشگاه ما در مشهد، بیانیه صادر می کنند و تسلیت می گویند و آنها که مسئول هستند قول پیگیری ماجرا را می دهند.
در آن یکی دیگر اما سکوت است و فقط پنج جنازه روی دست تیتر چندم خبرگزاری ها می ماند! طوری نیست اینها از نامشان هم پیداست که سربازند! به سربازی رفته اند که بمیرند! وقتی هم مردند نامی ندارند که پیکر پاکشان در قطعه نام آوران به خاک سپرده شود.
سربازها وقتی در جنگ هم کشته می شوند فقط تعدادشان اعلام می شود! چون نه زبان گویایی مثل خبرنگارها دارند که مرگ هم صنفی هایشان را فریاد بزنند و نه رسانه ای که مدیران و رئیسان از آن بترسند و در اندوهشان اطلاعیه تسلیت صادر کنند!
سربازها همیشه مرده اند تا دیگران روی پیکرهای بی جانشان بایستند و در برابر خبرنگاران لبخند بزنند و از پیروزی هایشان بگویند.
از روسا و مديران گله ای نیست که آنها جز بر مدار قدرت نه می اندیشند و نه عمل می کنند؛ ولی از صاحبان قلم و از دوستان خبرنگار انتظار بود همراه با اشک های سوزناکی که در اندوه جانکاه هم صنفی های خود ریختند، دست عطوفتی هم بر سر خانواده های داغدیده آن پنج سرباز می کشیدند و نمی گذاشتند جنازه هایشان آنچنان مهجور به دست خانواده هایشان سپرده شده و در گورستان تنهایی شان دفن شوند و تمام.