پایگاه خبری / تحلیلی نگام – ✍️غلامرضا علیزاده
در روزهای اخیر، شماری از دغدغهمندانِ ناصح، نسبت به وقوع انقلابی قریبالوقوع هشدار داده و تصمیم گیرندگان اصلی کشور را به اتخاذ تدبیری فوری و دگردیسیای معنادار، نسبت به آنچه تاکنون پیشه کرده بودند، فرا خواندند.
در اصلِ این نکته که کشور شرایط بسیار شکنندهای را سپری کرده و گسلهای موجود در طبقات هرم اجتماعی به آستانه شکنندگی و جابجایی رسیده اند، هیچ تردیدی وارد نیست. انسداد سیاسی موجود و تنگناهای اقتصادیِ مشهود و جابجاییِ هنجارهای اجتماعی و فروریزش معیارهایِ فرهنگ مسلط، هیچ راهی جز انفجار توده باقی نمیگذارد.
در تعریف انقلاب میخوانیم:
انقلاب تحول سياسیِ پيچيدهای است که طیِ آن حکومت مستقر به دلايلی توانایی اجبار و اعمال زور را از دست می دهد و گروههای گوناگون اجتماعی و سياسی به مبارزه برمی خيزند تا قدرت سياسی را قبضه کنند.
به تعبیر انگلس، انقلاب؛ مبارزهی سياسی برای قبضه قدرت ميان دو بخش از جمعيت يک کشور است. از نگاه او، «انقلاب يقيناً سلطه جويانه ترين چيزی است که وجود دارد.»
اما تفاوت ميان انقلاب وشورشهایِ اجتماعی در چیست؟
این تفاوت، هم به چگونگیِ تکوين و هم به اهداف و نتایج اين منازعات مربوط میشود. در حالی که در منازعهی انقلابی دست بدست شدن قدرت، طولانی تر و متضمن بسيج اجتماعی براساس نوعی ايدئولوژی است که آيندهی بهتری را ترسيم مینمايد، در شورش اجتماعی اگرچه متضمن بسيج تودهای است، ليکن طرح و برنامهای برای تغيير نهادهای اجتماعی و سياسی ندارد.
《تفاوت اساسی ميان شورش اجتماعی و انقلاب را مي بايست در اهداف و ايدئولوژیها و معنا و جایگاه تاريخی آنها جستجو کرد.》
در شورش اجتماعی برخلاف انقلاب، هدف تخريب و بازسازی ساخت سياسی و اجتماعی نيست. شورش، تأثيرات غير مستقيم بر نهادهای سياسي و اجتماعی میگذارد و اساساً به معنایِ اعتراض خشونت آميز نسبت به وضعيت موجود است. علت اين اعتراض ممکن است اوضاع بد اقتصادی و خودکامگی سياسی باشد. شورشگر از رویِ استيصال به اشياء و افرادی که آنها را مسئول بدبختیِ خویش میداند، حمله میکند و به خشونت و انتقامجویی دست میزند. اعتراض شورشگران شخصی است؛ آنها ناروائیهایِ موجود را نه به نهادها و ساختهای اجتماعی بلکه به افراد نسبت میدهند و در نتيجه هدف آنها تنها از ميان برداشتن اين افراد است. به دیگر معنا، شورشگران کنشگرانی انفعالی بر سر موضوعات انتزاعی هستند.
چرا به باور نگارنده، فضای کلی حاکم بر اتمسفر سیاسی ایران و بررسی شکاف و ستیزش نیروهای موجود در ساحت اجتماعی ایران به شورش منجر میشود و نه انقلاب؟!
نخستین اصل مهم در انقلاب، سازماندهی (organization) و بسیج توده است، تظاهرات سالهای اخیر در صحنه منازعات اجتماعیِ ایران چنین خصلتی را بدان نمیبخشد. رهبران اپوزیسیون داخلی یا در حصر و یا لرزِ دائم بوده و در سالهای اخیر نیز نفوذ سنتیشان را بر بخش عمدهای از طبقه متوسط جامعه از دست دادهاند. اپوزیسیون خارجی نیز فاقد کاریزما و قدرت تاثیرگذاری و نیز اشراف لازم بر تحولات ایران هستند.
نکتهی بعدی اینکه، در انقلاب گروههای معارض یکصدا و متحد برای یک هدف مبارزه میکنند. اما در سپهر سیاست ایران چنین همداستانی مشاهده نمیشود. از طرفی، قاعده هِرم در فقر و فلاکت غوطهور شده، و غم نان، خاطرش رو سخت آزرده ساخته است.
در اینجا اگر بخواهیم اشتباه مهلک حاکمیت را گوشزد کنیم، میتوان به خلع سلاح فکری منتقدان و حذف گروههای مرجع اجتماعی اشاره کرد. به دیگر معنا، حاکمیت با حذف گروههایِ میانجی، خود را در مقابل خیل عظیم معترضانی قرار داده است که در مقابل هیچ منطق سیاسیای تمکین نکرده، و هیچ اهرم بازدارندهای آنان را منقاد نخواهد کرد.
از آن گذشته، انقلاب اگرچه به پشتوانه بسیج اجتماعی صورت میگیرد، اما متکی به هدایت نخبگان در اتاق فکر سیاسی و تحولات اجتماعیست. از همین رو این نخبگان هستند که شرایط گذار را فراهم کرده، تا کشور در دوره انتقالی، کمترین آسیبهای اقتصادی و تشتت اجتماعی را متحمل شود. فی المثل در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، دکتربهشتی و مهندس بازرگان و هاشمیرفسنجانی از داخل و دانشآموختگان فرانسه و ایالات متحده در خارج، لحظه به لحظه شرایط انقلاب را موقعیت سنجی کرده و چه بسا ارتباطاتی با برخی دولتهای غربی برقرار کرده بودند تا به آنان نسبت به مقاصد و نیّات انقلاب، اطمینان خاطر دهند.
فرجام سخن اینکه، بار انقلاب را طبقه متوسط به دوش میکشند و چرخهای ارابهی شورش را بردگانِ گلادیاتور به حرکت در میآورند. اکنون این پابرهنگان و گرسنگان هستند که در حال روغنکاریِ چرخهای این ارابهاند و البته دندان بهم میسایند و سخت خشمگیناند./ تحلیل و رصد