حسین رزاق
ما نزدیک استادیوم میشینیم،
یکهفتهست از صبح هلیکوپترا تو حلقمونن،
انواع ادوات جنگی آوردن مستقر کردن،
ضدهوائیهای بزرگ اندازه s300،
برای بقالی رفتن از چندگیت باید رد شد،
پشه روی هوا بازداشت میشه،
از دیشب نت و تلفنمون هم قطع شد!
صبح آن قدر اتوبوس و مینی بوس اومده بود
نتونستم از پارکینگ بیام بیرون،
یعنی میتونستم هم اجازه خروج نمیدادن!
روی پشت بومای برجا پر شده از تک تیر انداز!
یادش بخیر یکی بود که
با بلندگوهای بوقی اجتماع دشمن شکن برگزار می کرد
بدون اتوبوس، بدون ساندیس، بدون کارت هدیه،
تازه با باتوم هم نوازشمون میکردن!
نگام ، ناگفته های ایران