✍️ محمد شبیری
??? جریانی در کشور وجود دارد که با اساس تمدن و مدرنیسم مخالف است و هر چیزی را که از محصولات ونتایج مدرنیسم باشد را مطرود میداند. این موضوع البته در طول حیات مواجههٔ افکار مسلمانان به مدرنیسم اطوار و نمود و آثار متعددی در کشورهای مسلمان داشته است. علت اصلی این فرض، این بوده است که برخی از مسلمانان تصورشان این است که کتابی دارند که همهٔ امور بشر را در آن پیش بینی کرده است و نیازی به علوم و معارف جدید نیست، رطب و یابس در آن موجود است. برای همین بود که مدتی برخی از مسلمانانی که تمدن غرب را مشاهده کرده بودند و آثار علوم و فنون غربی را میدیدند، سعی میکردند یک آیه یا حدیثی پیرامون آن نیز از قرآن و یا روایات بیابند و بر آن منطبق کنند.
اما از نظر برخی مسلمانان دیگر، این کار بیهوده بود، چون گاهی برای برخی از آثار علوم جدید هیچ آیه و روایتی را نه میشد پیدا کرد و نه میشد که منطبق دانست.لذا در چنین شرایطی مسلمانان نمیتوانستند از مدعای خود برگردند و با دیدن برخی شواهد و آثار تفکر و تکنولوژی و علوم غربی از نظر خود که کتاب مزبور را حتی برای اخذ علوم و فنون کافی میدانند، برگشته و اعتراف کنند که همه چیز و آیندهٔ علوم در قرآن نیست! چرا که چنین چیزی برایشان امکان پذیر نبود. از اینجا بود که نحلههای متفاوتی در جهان اسلام پیدا شد که برخی با علوم و فنون و تفکر غرب همراه؛ برخی از تفکرات با اساس تمدن غرب مخالف و برخی نیز غرب را در مسیر کفر دانسته و برای از بین بردن کفر در عالم و نابودی آن رسالتی برای خود قائل شدند که موجب ایجاد حوادث و جریاناتی در مناطق مختلف شدهاند.
در اینجا نظر بر این نیست که تاریخ مواجههٔ مسلمانان با مدرنیسم بازگویی شود؛ اما نکته بر سر این است که مشکلات و معضلات ما نیز در همین سیر تاریخی نهفته است! جریانی که تصور دارد که هیچ علمی را پروردگار در قرآن فرو نگذار نکرده است باید تمام امور زندگی مادی معنوی علمی تاریخی فرهنگی اجتماعی سیاسی حکومتی و حتی تکنولوژی را از آن دریافت کرد! این جریان فکری با توجه به محتوای عقاید خود، بسیار طبیعیست که با هرچه غیر از کتاب خدا صادر شده باشد مخالفت و عناد ورزد.
چنین دیدگاهی در هنگام مواجهه و دستیابی به قدرت نیز سعی تمام خواهد کرد که حکومت کفر و الحاد را از جهان بر اندازد و گفتگو بین کفر و توحید را بر نتابد و مدرنیسم را شیطانی تلقی کند که در صدد اغفال بشریت و دور کردن از خدا است! تمدن غرب را حاصل غفلت بشر از خدا خواهد دانسته و برانداختن آن را واجب میدانند!
چنین دیدگاهی اگر بر حکومت مسلط شود روشن است که مواجههٔ او با مدرنیسم و تفکر غرب از چه ویژگی و تصوراتی برخوردار خواهد بود!
موضوع مهمتر این است که چنین نگرشی واقعیت است و در کل جهان اسلام از این تفکر و جهانبینی پیروانی را میشود پیدا کرد که کم هم نیستند. مهمترین آنها در تاریخ معاصر سید قطب مصری بود که در حکومت جمال عبدالناصر اعدام شد که البته آثار او در جهان اسلام منتشر و توزیع هم شده است. یکی از مترجمان آثار او در ایران، البته پیش از انقلاب، آیة الله خامنهای رهبر کنونی جمهوری اسلامی ایران بوده است.
مخالفت با اساس و بنیادتمدن غرب، از این موضوع سر چشمه گرفته است که برخی از آثار و نمادهای تمدن غرب با برخی معتقدات مسلمانان تضاد و تناقض داشته است. مانند برخی از سبکهای زندگی در خوراک و پوشاک و مناسبات و روابط که از نظر مسلمانان مناسبات غربی و اتخاذ چنین اموری حرام و غیر قابل پذیرش است.
اما با گذر زمان متفکرین مذهبی دیگری نیز ظهور کردند و تفسیر و تعبیری دیگر از دین انجام دادند که بین اسلام و کتاب خدا و تمدن غرب و مدرنیسم مخالفتی را ندیده و هر کدام را مسیری برای زندگی تلقی کرده و امتزاح و بهره برداری از تمدن غرب را با مسلمانی منافی ندانسته و راه معقول خود را در آثار خود ارائه نمودند.
واقعیت این است که برخی از رهبران مسلمانان با همین افراد نیز از در کفر والحاد وارد شده و همینان را نیز مشمول ارتداد و خارج شدن از دین دانسته و با ایشان نیز همان معاملهای را نمودند که با غیر مسلمانان میکنند؛ اگرچه اکنون تفکر سلفی در جهان امروز از نظر تعداد در اقلیت است اما از نظر تشکیلات و سازمان و قدرت و ثروت موقعیتی دارند که میتوانند جهانیان را تحتتاثیر قرار دهند. نمونهٔ عینی آن القاعده و طالبان وداعش و برخی از نحلههای دیگر است.
اما واقعیت وجودی این تفکر انکار ناپذیر است .
نمیشود نادیده گرفت، راه حل این نیست که اصل وجود واقعی یک امر را انكار کنیم.
بعد از انقلاب اسلامی ایران، روشنفکران و نحلههایی که مدرنیسم را در زندگی امروز ساری و جاری میدانستند و آنرا موضوعی که میتواند به زندگی و ادارهٔ کشور منجر شود، از فضای سیاسی خارج شده و از اینکه این گروه بتوانند با مبانی مدرنیسم ارتباط منطقی پیدا کنند از حیطهٔ مدیریت سیاسی و مشارکت در حاکمیت نه تنها حذف شدند بلکه برخی از آنان در عرصههای آکادمیک نیز به نوعی از پیگیری آموختههای خود منع و به ناچار از کشور خارج شدند.
میشود گفت که کشور در دست تفکری افتاد که دشمن و مخالف مدرنیسم و تمدن غرب بود؛ حتی انقلاب فرهنگی در دانشگاهها به منظور اسلامی کردن دروس دانشگاهی بود، اما بدلیل فقدان امکان و توان چنین امری از سوی مدعیان، عملاً جنين امری محقق نشد، ولیکن دشمنی با غرب در انحاء مختلف ادامه یافته است.