نگام ؛ فرهنگ و هنر _ صورت مسئله رایج میان نویسندگان و مترجمان در مورد سانسور، همیشه این نیست که با آن کنار بیایند یا نیایند، گاهی یا شاید بیشتر اوقات مسئله این است که چگونه با آن کنار بیایند. به خصوص که سانسور کتاب در ایران هیچگاه نه فرآیندی ثابت داشته نه روندی یکسان و به همین دلیل هیچگاه پیشبینیپذیر نبوده است.
به گزارش کانون فرهنگی هنری خنیا ؛ در نتیجه همین وضعیت است که گاه کتابی در چاپ چندم ناگهان توقیف میشود و گاه کتابی پس از سالها توقیف، با اندکی تغییرات یا به گفته اداره کتاب وزارت ارشاد “اصلاحات” منتشر میشود.
حتی نویسندگان و مترجمانی که ادعا میکنند با سانسور کنار نمیآیند، اغلب در عمل ترجیح میدهند به حداقلی از “اصلاحات” تن بدهند. نهایت اینکه برخی از آنان به جای تسلیم کامل، در حد توان میکوشند با مقاومت در برابر لیستهای بلندبالای موارد سانسوری، تیغ آن را کندتر کنند. این همان چگونه کنار آمدن است.
با این حال، برخی آثار اصطلاحا اصلاحیه نمیخورند و اساسا غیرقابل چاپ اعلام میشوند یا در بعضی موارد چاپ جدید آنها مجوز نمیگیرد.
برای مثال، از دسته اول میتوان کتاب «زوال کلنل» محمود دولتآبادی را نام برد که حتی با تغییر دولتها نیز مجوز انتشار آن صادر نشد و نهایتا نسخه جعلی آن (ترجمه از نسخه آلمانی) از بازار قاچاق کتاب سردرآورد.
این اتفاق برای کتابهای گروه دوم، به خصوص آنهایی که هنگام چاپ با اقبال مواجه شدهاند، بیشتر میافتد. سالهای سال است که انواع کتابهای مشهور توقیفشده پس از چاپ را میتوان به راحتی در بازار دستفروشها پیدا کرد.
یک روی سکه سانسور، زندانی شدن بخشی از ادبیات و فرهنگ مکتوب است. روی دیگر آن، با چاپ زیرزمینی و عرضه به شکل قاچاق، آسیب گستردهای است که به نویسنده یا مترجم و یا ناشر وارد میشود.
پیشخان
زندگی در پیش رو
انتشار ترجمه لیلی گلستان از رمان «زندگی در پیش رو» اثر مشهور رومن گاری، در مواجهه با سانسور، داستان درازی به اندازه چهل سال دارد.
انتشارات امیرکبیر این ترجمه را اوائل انقلاب منتشر کرد. پس از مصادره انتشارات امیرکبیر، «زندگی در پیش رو» نیز زیر تیغ رفت و از گلستان خواستند “بچه بیتربیت کتاب ادب شود.” شخصیت اصلی داستان همچنان بیادب ماند و کتاب توقیف شد.
حدود یک دهه بعد مجددا مجوز گرفت و نشر بازتاب نگار چندین بار آن را چاپ کرد تا سال ۱۳۸۸ که این رمان تحسینشده رومن گاری دوباره در محاق توقیف افتاد و جمعآوری شد و پس از آن بود که نسخه افست آن راهی بازارکتاب شد.
این نسخه نیز تا سالها از پروفروشهای قاچاق بود تا هفته اخیر که سرانجام لیلی گلستان از صدور مجوز آن خبر داد و گفت: “الان بچه این داستان خیلی باادب نیست اما کمتر از آنچه فکر میکردم تعدیل صورت گرفت.” تعدیل اصطلاح دیگری است که برای سانسور استفاده میشود.
رومن گاری این رمان را در سال ۱۹۷۵ با نام مستعار منتشر کرد تا بتواند بخت خود برای گرفتن دوباره جایزه گنکور فرانسه را امتحان کند، که موفق هم شد.
داستانی که از زبان “بچهای بیادب” به نام محمد (مومو) درباره زندگیاش در جوار یک پیرزن سابقا فاحشه خوشقلب روایت میشود. بچهای که “میبیند، خوب هم میبیند، تیز هم میبیند و همه را هم ضبط میکند.
همصحبتهایش یک پیرمرد مسلمان عاشق قرآن و عاشق ویکتور هوگوست و یک زن پیر دردمند. هرچند با بچهها حرف میزند و بازی میکند، با آنها یکی نمیشود. در مجاورت آنها بچه نمیشود. او بچهای است ساخته نویسنده، اما بچهای به شدت پذیرفتنی و دوستداشتنی.
این جمله از کتاب که از زبان مومو گفته میشود، شاید هیچوقت از یاد خواننده نرود: زندگی میتواند زیبا باشد، اما هنوز کسی آن را زیبا ندیده و فعلا باید سعی کنیم که خوب زندگی کنیم.
نسخه جدید ترجمه لیلی گلستان از رمان «زندگی در پیش رو» را هفته پیش نشرثالث در ۲۳۱ صفحه به بازار کتاب فرستاده است.
منشأ
پای دین در ادبیات داستانی که به میان بیاید، شمشیر سانسور آخته میشود. فرقی نمیکند دین اسلام باشد و نویسندهاش سلمان رشدی یا مسیحیت باشد و نویسندهاش دن براون.
رمان «رمز داوینچی» که دن براون آن را در سال ۲۰۰۳ منتشر کرد و جزو کتب ممنوع واتیکان شد، به همان اندازه که در دنیا با اقبال مواجه شد و شهرت براون را جهانی کرد، در ایران نیز تا مدتها از پرفروشترین رمانهای ترجمه بود.
رمانی در ژانر پلیسی معمایی اما به گونهای تلفیقی که از یک سو نگاهش به تاریخ است و از سوی دیگر متکی به روانشناسی و در عین حال ضدکاتولیک، در قالب ماجراجوییهای شخصیتی داستانی به نام رابرت لنگدون.
پس از ماجراجوییهای لنگدون، استاد نشانهشناسی دانشگاه هاروارد، در رمانهای بعدی دن براون، یعنی «نماد گمشده» (نشر افق، ترجمه حسین شهرابی) و «دوزخ» (کتابسرای تندیس، ترجمه حسین شهرابی)، حالا نوبت ماجراهای او در رمان «منشأ» است که سال گذشته به طور همزمان در سیزده کشور منتشر شد. عجیب آنکه مترجمان این رمان به مدت دوماه در خانهای در بارسلونا محبوس بودند و حتی اجازه استفاده از ساعت مچی هم نداشتند!
«منشأ» در ایران نیز تقریبا بلافاصله ترجمه شد، اما پنج ماه در اداره کتاب منتظر مجوز ماند تا اینکه در خرداد امسال مدیر انتشارات بهنام از توقیف آن خبر داد.
از توضیح پشت کتاب شاید بتوان فهمید که دلیل ممنوعیت چه بوده است: “پروفسور لنگدون از طرف دانشجوی سابقش به مراسمی مرموز دعوت میشود. در این مراسم قرار است ادموند شاهد پاسخ به دو کهنپرسش بشر باشد: از کجا آمدهایم و به کجا میرویم؟”
این بار موضوع رمان براون، چالش برآمده از رویدادهای روز میان نهاد دین و علم است، با داستانی کاملا جذاب که ارزش آن ممکن است به پای «رمز داوینچی» نرسد، اما ظاهرا از دو رمان قبلی او فراتر است.
اگر سمت نگاه دن براون از مسیحیت و به طور خاص کاتولیک به سمت اساس دین چرخیده باشد، حتی اگر در قالب یک رمان پلیسی معمایی دیگر باشد، ممکن است مایه نگرانی «بررسان کتاب» وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شود. «بررس کتاب» اصطلاحی است رسمی که برای سانسورچی کتاب استفاده میشود.
با این حال، هفته پیش مدیر انتشارات بهنام از رفع توقیف این کتاب خبر داد و اعلام کرد ترجمه رمان «منشأ» که هفتمین اثر دن براون ۵۴ ساله است، اکنون در دسترس شیفتگان او در ایران است. البته وی هیچ اشارهای به اصلاحیههای احتمالی برای کسب مجوز نکرده است.
«منشأ» با ترجمه سوگند رجبینسب در ۶۳۲ صفحه منتشر و هفته پیش توزیع شده است.
پسخان
یولسیز (اولیس) جیمز جویس به فارسی
سه چهار سال دیگر، اثر نامدار جیمز جویس صدساله میشود. به همان اندازه که خود این اثر جنبه افسانهای پیدا کرده، داستان ترجمه آن به فارسی نیز به افسانه شباهت پیدا کرده است.
منوچهر بدیعی در سال ۱۳۷۱ خبر از ترجمه این رمان سختخوان و پر از پیچیدگیهای زبانی جویس داد اما فقط فصل هفدهم آن را منتشر کرد و پس از مدتی، ضمن اظهار سرخوردگی از واکنش سرد مخاطبان، اعلام کرد که “انتشار و ترجمه فارسی کامل آن به عمر من وصال نخواهد داد.” و در توضیح دلیل آن گفت “مشکل ترجمه فارسی اولیس در ایران دقیقا همان مشکلی است که نودوسه سال پیش برای انتشار اولیس در آمریکا و انگلیس پیش آمد و دوازده، سیزده سال ادامه پیدا کرد. این یک مشکل اجتماعی مربوط به قواعد شرم و حیاست که در زمانها و مکانهای مختلف، متفاوت است.”
اشاره بدیعی احتمالا بیشتر به فصلی از این رمان است که اساسا ارائه آن به وزارت ارشاد برای اخذ مجوز بیهوده به نظر میرسد.
با این وصف، هفته پیش دکتر اکرم پدرامنیا، نویسنده و مترجم مقیم کانادا، اعلام کرد که چندین سال است روی ترجمه این اثر مشغول کار است و جلد اول آن نیز “با حاشیهنویسیهای مفصل و پینوشتهای لازم و بسیار” در ۸۰۰ صفحه اکنون آماده انتشار است، اما برای پرهیز از هرگونه سانسور قصد دارد آن را در خارج از ایران منتشر کند. به نظر میرسد برای پدرامنیا در مورد این اثر، صورت مسئله کنارنیامدن با سانسور باشد نه چگونه کنار آمدن با آن.