✍️مسعود سالاری
بیش از دو دهه میشود که دوگانه اصلاحطلب/اصولگرا در سپهر سیاسی ایران سایه افکنده است. حال اینکه هیچگاه برای مردم نه این، تعیینکننده بوده و نه آن؛ بلکه همیشه این جامعه مدنی ایران است که با حضور یا عدم حضور نمایندگان این دو جریان در قدرت، تعیینکننده بوده. ازاینرو، کنش سیاسی مردم و کنشگران اجتماعی را نباید فقط در این دوگانه خلاصه و ارزیابی کرد.
در جنبش سال۷۶ که در آن مردانی در قوای مجریه و دو سال بعد مردانی هم در قوه مقننه حضور پیدا کردند که عمدتاً از داخل نظام سیاسی کشور جوشیده بودند، متوجه تمایلات اجتماعی به اصلاح شرایط جامعه ایران شدند که بعدها به اصلاحطلبان معروف شدند و با همین نام و اتیکت طرفدارانی پیدا کردند و احزابی را تشکیل دادند و تلاش برای تحقق مطالبات اجتماعی را رسالت خود قرار دادند. اینها امروزه جبهه اصلاحطلبان را تشکیل میدهند.
میتوان جبهه اصلاحطلبان را در داخل پهنه جنبش مدنی ایران دید؛ اما هیچگاه نمیتوان پهنه جامعه مدنی ایران را محدود به پهنه حضور و نفوذ اصلاحطلبان دانست.
اصلاح، مطالبه جامعه مدنیست و اصلاحگری اهتمام جبهه اصلاحطلبان. اصلاحات میثاق جامعه مدنی و احزاب اصلاحطلب است. بنابراین باید اصلاح را مطالبه اولی و اهتمام و مأموریت دومی قلمداد کرد.
اگر امروز جبهه اصلاحطلبان با معرفی کاندیداهای باسابقه سیاسی و معروف برای حضور در رقابت انتخاباتی میخواستند جامعه مدنی را برای انجام اصلاحات نمایندگی کنند و حال که هیچیک از کاندیداهای مورد اجماع این جبهه در رقابت انتخاباتی حضور ندارند، بدیهی است که این جبهه اعلام کند که در رقابت این دوره کاندیدایی ندارد.
اما این بدان معنا نیست که پهنه وسیعتر جامعه مدنی نتواند برای خود نمایندهای خارج از این چارچوب برگزیند و حتی از میان کاندیداهای حاضر نمایندهای را بر نکشد و تکتک اعضای احزاب اصلاحطلب و سمپاتهای آنان که از اعضای جامعه مدنی هستند خلاف تمایل و جهت جامعه حرکت کنند.
یادمان باشد در سال ۷۶ شخص خاصی نبود که جنبش دوم خرداد را بهوجود آورد؛ بلکه این جامعه مدنی بود که جنبش دوم خرداد را بهوجود آورد و نماینده خود را برکشید و در رقابت انتخاباتی بر نماینده مورد حمایت تمامیتخواهی سیاسی پیروز گرداند.
بسیاری در تکرار جنبش دومخرداد سال ۷۶ به تغییر شرایط و تفاوت اتمسفر اجتماعی حاکم در این زمان با سال ۷۶ اشاره میکنند.
در پاسخ این عزیزان باید گفت که اگر بپذیریم که جنبش اجتماعی در یک روند تاریخی و در بستر تحولات دیالکتیکی شکل میگیرد و هرگاه ضرورتی بهوجود آید بالندگی خود را بروز میدهد؛ جنبش دومخرداد هم توسط جامعه مدنی و بنا بر ضرورت اجتماعی شکل گرفت.
در همان زمان هم عوامل برانگیزانندهای وجود داشت که جملگی آن عوامل در نهایت یک پیام داشتند و آن نگرانی از عدم توجه حاکمیت به تمایل اکثریت جامعه مبنی بر پرهیز از انزوای بینالمللی، با مسیری که تمامیتخواهان برای آینده کشور ترسیم میکردند، بود که امروز هم همان نگرانی و همان تفاوت مسیر بهعنوان یک ضرورت هست. ولو اینکه عوامل برانگیزاننده شکلا متفاوت باشند.
کمااینکه با پشت سر گذاشتن غفلت از ورود کشور به همان مسیر متفاوتی که در سال ۸۴ پیش آمد در سالهای ۹۲ و ۹۶ جامعه از طریق حمایت از همسویان حاضر در رقابت انتخاباتی، اجازه نداد آن تفاوت مسیر ادامه یابد. جامعه مدنی تفاوت مسیر انزواطلبی تمامیتخواهان با خود را، خط قرمز خود قرار داده است.
امروز هم همان جامعه مدنی و اما با اندوختهی بیش از دو دهه تجربه کنشگری و پختگی افزونتر، و دامنه فراگیری وسیعتر، و کنشگران نخبهی بیشتر، و جریانها و تشکلات مدنی متکثر ولو ثبتنشده، که ضرورت جلوگیری از انحراف مسیر آینده کشور در پیش است چرا نتواند باز نماینده خود را بر کشد؟
مگر در خرداد ۷۶ تا قبل از انتخابات، آقای خاتمی چقدر در صحنه سیاسی ایران درخشیده بود؟ جامعه مدنی آن روز تا قبل از ردصلاحیتهای مشابه این دوره، و تنگ کردن حلقه انحصار قدرت و تمامیتخواهی، منویات خود را در شخصیتهای باسابقه و معروفی همچون آقایان مرحوم سحابی و یزدی، پیمان و خانم طالقانی جستوجو میکرد.
آن روز در مقابل کاریزمای اجتماعی آنها میزان معروفیت و محبوبیت آقای خاتمی فاصله بسیاری با آنها داشت.
اما یک ملاقات مرحوم سحابی بعد از ردصلاحیت همه آنها، با آقای خاتمی کافی بود که جامعه مدنی تحت نفوذ کاریزمای خود را، متوجه تفاوت آقای خاتمی و کاندیدای موردنظر و حمایت تمامیتخواهان حاکم بکند و جامعه هم در تعاملی همافزاینده، چنان کند که جنبش دوم خرداد بر تارک سیاسی کشور درخشان و ماندگار بماند.