زیبا آفرین
انقلاب که شد خشم مردم یا خشم انقلابی فوران کرد. نیروهای انقلابی دستشان به هر مخالفی که رسید یا کتکش زدند یا شکمش را پاره کردند و یا به جوخه اعدام سپردند. و تا مدتها این خشم ادامه داشت. عناوینش فرق می کرد. یکی ترافیک را حل نکرده بود. یکی خانمها را به کار گرفته بود. یکی وهابی یا بهایی بود. یکی به شاه خدمت می کرد. یکی به زن شاه خدمت می کرد. یکی به دستگاه شاه خدمت می کرد. خشم انقلابی فوران کرده و باید می کشتند…
حالا هم سخن از انقلاب و از هم پاشی نظام و … است. باز دو باره دامن زدن به خشم و احیای خشم انقلابی. نهایت این بار باید سپاهیان کشته شوند و آخوندها و حامیان نظام.
خب چه فرقی کرد؟ گویا این ملت نباید روی خوش بختی را ببیند. باید بکشند و کشته شوند. گیرم به هر ستونی آخوندی را اویزان کردین و به هر چهار راهی بدن پاسداری را به دار اویختید بعد چه؟
به نظر من همانها که کینه ساواک و شاه را در درون نیروهای انقلابی کاشتند و آبیاری اش کردند و به بار نشاندند همانها همین الان حضور دارند. سایه سنگین انها را بالای سرمان حس می کنیم. نهایت کینه دیگری از همین جامعه را در دلها می کارند. گویا جنگ حیدری و نعمتی، بالا محله و پایین محله، حاج آباد و محله پایین و خط و نشان کشیدن هم چنان ادامه دارد. کاش یکی بیاید و دوستی را به ما بیاموزد. گذشت را به ما یاد بدهد. چقدر سخن گفتن از عفو عمومی و گشودن در زندانها و پاک کردن دلها از کینه و کدورت راحت است ولی در عمل باید دید چقدر مرد این میدان هستیم. جامعه ما به فیدل کاسرو و چگوارا نیاز ندارد. جامعه ما به سقراط و نلسون ماندلا و گاندی نیاز دارد. یقینا این افراد دیر یا زود در جامعه ایران هم پیدا خواهند شد. خاک ایران حاصلخیز بوده و هست.