با کسالت نهادهای مدنی، فقدان راههای جایگزینِ دولتی، خمودگی نیروهای جنبش زنان در داخل کشور و ناامیدی از اصلاحاتِ ساختاری و همچنین تعلیق دائمی کارگزارانِ تغییر، «خیابان» به هویت جداییناپذیر حرکات اجتماعی تبدیل شدهاست. با استمرار وضعیتِ امروز، مطالبات و خواستههای جامعه در «خیابان» زاده خواهد شد، در «خیابان» تکثیر، در آنجا شایع میشود و به حیات خود ادامه میدهد. «خیابان» در نظامهای ایدهئولوژیک پُر ارجاعترین مکان برای طرح خواستههاست؛ و همچنین کانونیترین نقطهی «خودآگاهیِ فردی»ست که سوژهی مبارز، «همه» را به «چیزهایی» فرامیخواند. خیابان، نماد عصیان، بیقراری از شکستِ آمالها و نماد خواستن یک چیز و نخواستنِ چیزِ دیگری است. در نظامهای اقتدارگرا و بسته، رجوع به خیابان غالباً نشانهای از شکست طرحهای یکسانسازی و همبستهساز، شکست راههای جایگزینِ مدنی و سیاسی و فروپاشی نظام معناسازی رژیم است. «خیابان» علیرغم یک مقولهی هندسی، سیاسیترین مکان شهر است.
انتخاب نمادینِ خیابان انقلابـهم از نظر موقعیت شهری به عنوان یکی از پرترددترین محیطهای کلانشهر تهران و هم از نظر معناییـ این امتیاز را به این پدیدهی نوظهور و منحصر بهفرد داد که کنش مجزا و منفرد فردی
بدون وجود یک شبکهی فعال و همپیوند را ادامه دهد. در کنار این عامل، «خیابان» به عنوان یک مقولهی آگاهیبخش عمل کرد که با تولید و بازتولید موافقت رابطهای شبکهای و معنادار بین معترضان شکل داد که در نهایت پدیدهی «دختران خیابان انقلاب» با نوعِ متفاوتی از عمل جمعی ظهور کرد. پس خیابان سبب ساختهشدن یک هویت مشترک، پیرامون یک دال مرکزی به نام آزادی شد.
پدیدهی دختران خیابان انقلاب مستقلترین کنش سیاسی زنان در تاریخ ایران بود.
جنبش زنان در ایران از حاشیهی بحرانهای اجتماعی، تحولات فرهنگی، هماوردهای سیاسی تغذیه میشد و با تأثیر از چنین وقایعی مورد توجه و پیگیری قرار میگرفت. اولین هواخواهی از حقوق زنان به صورت بارز و در معنای نوین، از انقلاب مشروطه شروع شد که با نامهایی مثل صدیقه دولتآبادی، محترم اسکندری و بانو امیرصحی ماهسلطان گره خوردهاست. این نیروهای فعال تحت تأثیر وقایع بینالمللی و داخلی، ارتباط با روشنفکران و فضای طبقهی اجتماعی خود، به مسألهی زن توجه کردند.
دومین حادثهی عمیق اجتماعی که از دل آن جنبش زنان فعال شد، انقلاب اسلامی ۵۷ بود که دادههای حاضر نیز نشان میدهد که جنبش زنان در این محدودهی زمانی تحت تأثیر انقلاب اسلامی جانِ دوباره گرفت و بعد از دورهای سکوت و رخوت، شعلهورشدن این جنبش به وقایع اعتراض به نتایج انتخابات در سال ۱۳۸۸ بر میگردد.
با این نظر، موجهای طغیانِ جنبش زنان به صورت عمده محصول بحرانها و مولود عواملی است که غالباً بیثباتی سیاسی و اجتماعی، تغییرات اجتماعی با کم و کیف متفاوت از شاخصههای آن است که این نکته را نیز میتوان از ادبیات این جنبش اجتماعی دریافت.
پدیدهی دختران خیابان انقلاب نه تنها از درون و حاشیهی وقایع سیاسی و اجتماعی ظهور نکرد، بلکه محیط بحران دیماه نیز بر آن تأثیری نگذاشت. دو پدیدهی اعتراضات دیماه و دختران خیابان انقلاب هرچند در سطوح مختلف شباهتهای بسیار زیادی داشتند، اما حیات هر یک به نوعی وابسته به دیگری نبود. تا جاییکه پدیدهی اعتراض به حجاب اجباری از آن انرژی گرفت ودبعد از پایان اعتراضها نیز ادامه یافت و از این جهت در پاسداری از ارزشها، پیوند مشترک معترضین و انعکاس نارضایتی عمیق خود در نادیدهگرفتهشدنِ حق انتخابْ ثابتقدم ماند و از آغاز آن، سیاست در خیابان جاری شد
اما با تصور اینکه اگر گدازههای آتشین را محبوس کنیم میتوانیم آن را مهار کنیم اشتباه است. این عمل باعث میشود گدازه ها به بیرون بریزند و گرداگرد ما را فراگیرند.
دختران معترض همچون گدازههای آتشفشان، خیابانهای شهرها را فراگرفتند. حبس چند دههی زنان درون خانههایشان نتیجهای جز تجمیع انرژی برای یک فوران قویتر نداشت؛ در رادیکالترین شکل ممکن و بیصداترین نوع خروش.
با ارتقای این نوع از آگاهی زن و انتقال آن به همنوعِ خود، که یک گروه تحقیرشده هستند، این افراد خود را به تغییر شرایط برای شکلدهی به جامعهای مطلوب متعهد میکنند. عزم و تعهدِ جدی برای قدمنهادن در بهسازی این وضعیت ناگوار، یعنی ورود به سیاست برای پیگیری یک نوع عملگراییِ پربهاتر که کل روند مبارزه و نتایج آن را شامل میشود.
اما چه باید کرد؟؟ بیایید با دو دیدگاه متفاوت به این مسئله نگاه کنیم
الف)عمل نمادین دختران خیابان انقلاب با مقولهی «بدن» گره خورده است. پیشفرض این است: هر چه بدن آزاد شود، به همان نسبت خواستهی زنان محقق میشود. اما تجمیع مطالبات در این برداشتْ شکلی سطحی از آزادی را به نمایش میگذارد؛ زیرا نتیجهی نهایی محوریت مطالبات در این خصوص همانی است که: در واقع زنی که به ظاهر آزاد شده، با بدنی هم که به ظاهر آزاد شده اشتباه گرفته میشود. کسانیکه نام آزادی را صرف شایع کردن این نوع از آزادی میکنند، ناخواسته سازوکاری را تشویق میکنند که تحدید و تخفیف آزادی نام دارد. قابل چشمپوشی نیست که شرایط تاریخیِ موانع تحقق حقوق زنان حتا به لحاظ منطقی با بدن گره خورده است؛ ولی انگارهی «آزادی زن، با رهایی بدن او شروع میشود»؛ ناظر به مفهومی است که قرار است تجربهی یکصدسالهی جنبش زنان در ایران را صرفاً به یک سطح مبارزه تقلیل داده، و این انگاره را به دورههای بعدی تعمیم دهد.
ب) پوپولیستی بود! اما در معنای مورد نظر من، صورتبندیِ پوپولیستیِ این اقدام فردی، غیرسازمانی و بیواسطه است. آن نوع گفتمان سیاسی که بعد از وقوع این حرکت فردی به ساخت و معنادهی آن پرداخت، جنبش احقاق حقوق زنان در ایران را با توجه به بافت متکثر آن در آستانهی تعلیق و انحلال قرار داد. آن گفتمان سیاسی تلاش میکند که جنبش زنان را حول یک نماد و «حرکت» صورتبندی کند که در نهایت به نخبهستیز، طرد فعالان باسابقه حوزهی زنان وغیره میانجامد. پدیدهی دختران خیابان انقلاب با توجه به طرح نوینِ خود، شجاعت و بیباکی و حمله به سنتهای بازدارنده و دیگر شاخصههای قابل تقدیرش نمیتواند یک تصویر کلی از جنبش زنان در ایران باشد و حتا توان نمایندگی جنبش زنان در ایران را نیز ندارد. گفتمان سیاسیای که این پدیدهی نوظهور را به شکلی پوپولیستی و نخبهستیز صورتبندی کرد، انرژی و تجربهی صدسالهی جنبش زنان را به انحطاط و انحلال برد. این رویکرد، آزادی زن را به «رهایی بدن»، و حق انتخاب را به «پوشش» محدود کرد
در نتیجه این جریان هرگز نمیتواند یک تصویر کلی از جنبش زنان در ایران باشد و حتی توان نمایندگی جنبش زنان در ایران را نیز ندارد.
گفتمان سیاسیای که این پدیدهی نوظهور را به شکلی پوپولیستی و نخبهستیز صورتبندی کرد، انرژی و تجربهی صدسالهی جنبش زنان را به انحطاط و انحلال برد.
پس میتوان گفت این حرکت نه تنها کمکی به زنان و آزادی های آنها نکرد بلکه آنها را بیش از منزوی و شکننده تر کرده