از جنگ های قرون وسطایی و صلیبی و حملات و کشور گشایی ها که بگذریم و آن ها را بگذاریم به پای یک خود خواهی شخصی و جاه طلبی قدرت در دهه 21 میلادی هم شاهد بییشترین خشونت ها در دنیا و زندگی مردم عادی هستیم. از همین جنگ ایران و عراق شورع کنیم که هزاران نفر بی خانمان و کشته شدند بریم به افعانستان و سوریه و یمن و عراق و….. . کم نیستند این خشونت طلبی ها در جهان که ذات ادمی را جاه طلبی بگیرد باید منتظر جنین رویدادهایی هم باشیم. کششته شدن هزارن کودک بی گناه و گرسنگی این کودکان خبری است که هر روزه و همواره می شنویم و قطعا نه اولین ان ها خواهد بود نه آخرین آن ها، چرا؟
چواب به این سوال زیاد سخت نیست. به راحتی شما علل این جنگ ها را بررسی کنید یا بیشتر این جنگ ها به خاطر اعتقادات دینی می باشد یا بخث های قویتی یا بر سر منابعی مشترک است که در نهایت برای هر دو طرف چیزی جر شکست ندارد شما وضعیت تمام کشور هایی که این خشونت های ریز و درشت را پشت سر گذاشته اند مرور کنید، هیج کدام از انها به توفیق مهمی دست پیدا نکرده اند. خشونت های جهانی در جنگ ها خلاصه نمی شوند از ازار و اذیت های کودکان رو زنان تا بحث دگربارهای جنسی رو هم که ببینید متوجه می شوید این خشونت ها حتی در همسایگی شما هم است.
این دقیقاً همان جایی است که خشونت امر جهانی از آن می آید. این خشونت تولید سیستمی است که ردپای هر شکلی از منفیت که البته شامل مرگ در مقام شکل نهایی یکتایی است را گرفته و می یابد. این خشونت، خشونت جامعه ای که در آن تضاد و مبارزه مممنوع است، جایی که در آن مرگ جایز نیست. این خشونت، خشونتی است که خط پایانی بر خشونت فی نفسه می کشد و تقلا می کند تا جهانی بر پا کند که در آن باید هر چیزی که با امر طبیعی مرتبط است محو و ناپدید گردد (خواه آن چیز در بدن، جنسیت، تولد یا مرگ باشد.) بهتر است به جای خشونتی جهانی آن را سرایت بخشی جهانی بخوانیم. در حقیقت این شکل از خشونت ویروسی است. این ویروس به واسطه حالت واگیری خود حرکت می کند، توسط واکنشی زنجیره ای به جریان می افتد و رفته رفته سیستم های ایمنی ما و ظرفیت های ما برای مقاومت را از بین می برد.
چه کسی می تواند نظام جهانی را شکست دهد، یقیناً جنبش ضدجهانی شدن که تنها هدف آن کاستن سرعت آزادسازی جهانی است، نیست. تاثیر سیاسی این جنبش مطمئناً حائز اهمیت است اما تاثیر نمادین آن بی ارزش و بی مقدار است. مخالفت این جنبش چیزی بیش از یک مسئله درونی نیست که نظام مسلط به سادگی می تواند آن را تحت کنترل درآورد. آلترناتیو های مثبت نمی توانند نظام مسلط را شکست دهند اما یکتایی هایی که نه مثبت اند و نه منفی می توانند چنین کاری کنند. یکتایی ها، آلترناتیو ها نیستند. آنها نظم نمادین متفاوتی را باز می نمایند. آنها قضاوت های ارزشی یا واقعیات سیاسی را نادیده می گیرند.
آنها می توانند بهترین یا بدترین باشند. آنها نمی توانند به وسیله یک کنش جمعی تاریخی «تنظیم» شوند. آنها هر نوع تفکر مسلط منحصر به فردی را شکست می دهند. آنها حتی خود را در مقام تفکر متقابل یگانه عرضه نمی کنند. تنها اینکه آنها بازی خود را ایجاد می کنند و قواعد خود را تحمیل می کنند.
بدترین چیزی که می تواند برای قدرت جهانی رخ دهد این نیست که مورد حمله قرار گیرد یا از بین برود بلکه این است که از تحقیری در رنج باشد. قدرت جهانی در ۱۱ سپتامبر تحقیر شد زیرا تروریست ها چیزی را تحمیل کردند که نظام جهانی نمی تواند آن را بازگرداند تلافی های نظامی تنها وسایلی از پاسخ فیزیکی بودند. اما در ۱۱ سپتامبر، نظام جهانی به طور نمادین شکست خورد. جنگ، پاسخی به یک تجاوز است اما پاسخی به چالشی نمادین نیست. چالش نمادین پذیرفته می شود و زدوده و پاک می گردد هنگامی که به جای آن، دیگری تحقیر می شود (اما هنگامی که دیگری زیر بمباران قرار می گیرد یا در گوانتانامو پشت میله ها زندانی می شود، این تحقیر کارگر نیست.) حکم بنیادین التزام نمادین تصریح می کند که پایه و اساس هر شکلی از سلطه، غیبت کامل هرگونه همتا و هرگونه بازگشت است.
انسان به امید زنده است و ما هم امید داریم روزی به سمت سوی صلح طلبی پیش بریم و اقوام جهانی و قدرت های ریز و درشت جهان دست از جاه طلبی های خود برداشته و خط صلح را انتخاب کنند تا جهانی عاری از خشونت را داشته باشیم