✍️عباس عبدی
با اعتراضات و انتقاداتی كه برخی از جوانان و دانشجويان اصولگرا نسبت به پير بودن بسياری از مسئولين كردند، دو باره بحث جوانگرايی و ضرورت آن، موضوع گفتگو شده است. در اين يادداشت ميخواهم توضيح دهم كه مشكل اصلی در اين ماجرا جای ديگری است.
اصرار بر انتصاب جوانان، همان اندازه بی نتيجه است كه برخی از زنان فقط بر انتصاب و استفاده مديريتی از زنان تأكيد ميكنند. اين نحوه ورود به مسأله مشكل را حل نمی كند، چرا كه مشكل فقدان جوانگرايی نيست. مشكل جای ديگری است. مشکل ارادتسالاری بجای لیاقتسالاری و نیز خاصگرایی گروهی و قوم و خویشی و ایل و تبار بجای عامگرایی است که همه در فقدان شفافیت و رقابت تجلی پیدا میکند.
بهتر است با يك نمونه عينی آغاز كنيم. آيا تا به حال ديدهايد كه تيمهای ورزشی و به طور مشخص تیمهای فوتبال جوانگرايی نکنند؟ پاسخ منفی است. چون آنان مجبورند كه هر از گاهی عذر نيروهای پا به سن گذاشته را بخواهند و به جای آنان جوانان را به كار گيرند. چرا قيمت ورزشکاران جوان بسيار بيش از افراد پا به سن گذاشته است، حتی اگر در لحظه مورد نظر، آن بازيكن پا به سن گذاشته بهتر از آن جوان بازی كند؟ چرا فوتباليست محبوب و موفقی مثل زيدان نميتواند يا نميخواهد فرزندان خود را در تيم خودش يا يك تيم ديگری در سطحی بالاتر از آنچه كه شايستگی دارند به كار گيرد؟ و چرا بیتوجهی به جوانگرایی در برخی از ساختارهای سياسی رخ می دهد و همچنان نيز ادامه پيدا می كند؟
پاسخ اين است كه جوانگرايی در تيم ورزشی تبديل به مفهومی اقتصادی و شاخص موفقيت ميشود. تيمي كه از بهترين بازيكنان پا به سن گذاشته تشكيل شود، در نيمه دوم كم می آورد و شكست می خورد و با گذشت يكی دو سال كل تيم بايد به موزه برود. برای اينكه ورزش و فوتبال از قواعد شفاف و رقابتی كامل تبعيت می كند.
عملكرد همه بازیکنان كاملاً قابل سنجش است. تيمها نیز بر حسب عملکرد خویش امتياز می گيرند، چه در مسابقات داخلی و چه در سطح بينالمللی. حتی هر بازيكن براساس شاخصهای معينی در هر بازی امتياز میگيرد. جوان يا ميانسال بودن بازيكن هيچگاه مسأله نيست، بلكه کسب اين امتيازات است كه اهميت دارد. اين شفافيت و رقابتپذيری است كه مسأله اصلی است. بود يا نبود اين دو ويژگی است كه بايد مورد توجه قرار گيرد. برای هر ساختاری که مصداق خود گویی و خود خندی باشد، جوانگرایی بیمعنی است.
اگر به ياد داشته باشيد كه احتمالا داريد در جريان انتخابات اخير مجلس، مدرك جعلی يكی از جوانان كه رأی آورده بود، موجب آبروريزی و ابطال انتخابات حوزه او گردید. بعداً معلوم شد كه اتفاقاً اين جوان با جوانان ديگری كه آنان هم وابسته به عناصر قدرت بودهاند همكاری داشته است. جالبتر این که در دوره دانشجويی نيز در همين نهادهای دانشجويی عدالتخواه فعاليت ميكرده است. آيا انتصاب چنين جوانانی مشكل را بدتر نمی كند؟
آيا انتصاب هر زنی به مديريت مشكل نابرابری زنان را حل ميكند؟ قطعاً در يك ساختار غير شفاف و غير رقابتی زنانی در مصدر امور قرار ميگيرند كه صلاحيتهای آنان از بسياری از مردان و زنان شایسته دیگر كمتر است. اگر پيگير اخبار باشيد، حتماً خواهيد ديد كه در محاكم رسيدگی به فساد، تعداد متهمين جوان كمتر از افراد سالمند و ميانسال نيستند، چه بسا بدتر از آنان فساد كنند.
پس به جای جوانگرايی خواهان شفافيت و رقابت شويم. البته اگر صادق باشيم. اگر خواهان جوانگرايی شويم ولي از شفافيت و رقابت سخنی نگوييم، حتماً ريگی در كفش ما وجود دارد. در این صورت ميخواهيم بگوييم اينها را عوض كنيد و ما را در مصادر امور قرار دهيد. اگر از پاسخگويی دفاع نكنيم، چه مدیر جوان باشد چه پير، فرقی ندارد. شاید جوانان بدتر خواهند بود.