✍️بهزاد صبری
گفتمان اصلاح طلبی شعاری داشت که میتوانست راهبرد و مانیفستش باشد. ” نقد حاکمیت” که حتی در فضای خرداد به “نقد بی رحمانه حاکمیت” هم بدل شد ، در کوران حوادثِ تقابل اصلاحات با گروههایی که خود را حامی و فداییِ حاکمیت میدانستند ، آرام آرام تقلیل یافت و به نقد شهرداری ها و نمایندگان مجلس رسید. عقبگردِ اصلاحات از شعار و دکترین اصلی اش، برای حاکمیت شائبه معصومیت بوجود آورد و نتیجه اش مقدس شدنش شد. طبیعی است که اگر نقدی هم به حاکم صورت گیرد، نقد به مقدسات استنباط شده و به جرم توهین به رهبری ختم میگردد. واضح است که اگر از ابتدا چنین عقب نشینی ای صورت نمیگرفت و حاکمیت با تمام ارکانش پی در پی نقدهای منصفانه را میدید و میشنید، نه نقد بدل به توهین میشد، و نه انصاف به تقدس گرایی.
معتقدم اصلاحات با شعار “نقد حاکمیت” مطرح و متولد شده و اگر از این شعار عقب نشست، دیگر نامش اصلاحات نیست. نقد حاکمیت، نقد شخص نبود و نیست. اصلاح طلبان نتوانستند نه این شعار را حفظ کنند و نه استراتژی نقد خود را تبیین نمایند. آنان به جای برشمردن اصول مورد خواست خود و مردم از نقشها و جایگاههای حکومتی، درگیر تقابل با شخص و فرد شدند و به این ترتیب بدون آمادگی هزینه دادند. یا باید از اول ، نقد حاکمیت را شعار نمیساختند و یا تا آخر ادامه میدادند.
اصلاح طلبان در واقعه انتخابات ۸۸ هم چنین کردند. شعار سطح بالایی را به زبان آوردند و بعد هم از آن عقب نشستند. ابتدا گفتند تقلب شده و بعد از اینکه هجمه حاکمیت با زندانها و … شروع شد؛ یکایک ادعای خود را تعدیل کردند. واقعیت آن است که آنچه سبب شد میرحسین در اختر محصور شود، خیانت اصلاح طلبان بود.
اصلاح طلبان در این بیست و چند سال که از ظهورشان میگذرد ، بارها ثابت کرده اند که مرد میدانهای خطرناک نیستند. نه اینکه عموما دنبال منافع و رانت باشند، ولی آماده پرداخت هزینه های سنگین برای شعارهای خود نبودند و گمان میکنم نخواهند بود. افول محبوبیت اصلاح طلبان در بین مردم هم به خاطر همین “سازشکاری” است. سازشکاری تنها به معنای همدست شدن و عامل شدن نیست؛ کوتاه آمدن و عقب نشینی از اهداف و شعارها هم نوعی سازش است. سازشی که امروز باعث شده اصلاحات به هرچیزی شبیه باشد جز آنچه در خرداد ۷۶ متولد شد.