✍?فاطمه موسوی ویایه
در یکی از محله های حاشیه نشین، خانواده ای است که نسبت به همسایگانش وضعیت مالی اندکی بهتر دارد و با فروش محصول ملک پدری گذران می کنند. از ده فرزند خانواده، دختر اول از خانه فرار کرده، از بقیه بچه ها نیز فقط دو نفر توانسته اند تحصیلاتشان را تکمیل کنند و شغل مناسب و ممر درآمدی داشته باشند، بقیه پسرها به کودک کار تبدیل شده اند و دخترها به دلیل محدودیت ها و خشونت خانگی موجوداتی بی دست و پا هستند. حالا خبر رسیده که فروش محصول مشکل پیدا کرده و در تامین معاش خود مانده اند، نیمی از بچه ها سوء تغذیه دارند و مادر خانواده هم دوقلو حامله است. پدر خانواده برای صحبت آمده بود، انتظار داشتم از مشکلات مالی بنالد و راهکاری بخواهد ولی تمام مدت از کم بودن تعداد فرزندانش گلایه داشت که عصای پیری ندارد و راهکاری می خواست که خانم باز هم فرزندآوری کند.
این حکایت حاکمیت ایران و تمنای افزایش جمعیت است، هر ساله بخش قابل توجهی از جمعیت جوان و تحصیل کرده از کشور مهاجرت می کنند، از آنهایی که می مانند فقط پانزده درصد دارای تحصیلات دانشگاهی هستند، فقط یک درصد جمعیت مدرک دکترا دارند و از این هم کمتر به تولید علم و پیشبرد فن آوری مشغول هستند. دست و پای زنان (نیمی از جمعیت) با ارزش های سنتی بسته شده و از آنها می خواهند که در خانه بمانند و همسر و مادرانی خوب باشند. نظام اقتصادی نابسامان است، هر روزه شاهد کاهش ارزش پول ملی هستیم و نیمی از جمعیت پایین خط فقر افتاده اند، در چنین شرایطی همّ و غم حکومت این است که مبادا نرخ رشد جمعیت کاهش یابد و در سال ۱۴۳۰ ه.ش جمعیت کشور نود و پنج میلیون باشد نه صد میلیون!
طرح افزایش و تعالی جمعیت تدوین می کنند و می گویند باید تعداد فرزندان خانواده ها بیشتر شود چون نگران پیری جمعیت هستند. سخنی که قابل چون و چراست. اول اینکه پیری جمعیت بخشی از روند تغییرات جمعیتی در همه کشورهای جهان است و خاص کشور ما نیست، دوم اینکه بخشی از درصد پیری جمعیت در سال ۱۴۳۰ ه.ش به متولدین دهه شصت برمی گردد و گذراست، با خروج آنها از هرم جمعیت، در سال ۱۴۵۰ ه.ش درصد پیری جمعیت کاهش می یابد. سوما برای جبران کاهش نیروی جوان راه های دیگری مثل کاهش مهاجرت ایرانیان، اعطای تابعیت به فرزندان مهاجرانی که در ایران به دنیا آمده اند یا پذیرش مهاجران فارسی زبان از کشورهای همسایه وجود دارد و از همه مهمتر تعداد جمعیت مهم نیست (نگاهی به دو کشور پرجمعیت و فقیر پاکستان و یمن بیاندازید) بلکه جمعیت ماهر است که به حساب می آید.
در بیشتر کشورهای توسعه یافته نزدیک به نیمی از جمعیت تحصیلات دانشگاهی دارند، حتی در کره جنوبی و استرالیا نیز این تعداد به ۴۵ درصد کل جمعیت می رسد. مقایسه کنید با آمار پانزده درصدی تحصیلکردگان دانشگاهی در ایران تا متوجه شوید مشکل کجاست، حالا بحث درباره کیفیت آموزش دانشگاهی در ایران بماند. روشن است اگر میزان جمعیت تحصیلکرده کشور دو برابر شود و از یازده میلیون فعلی به بالاتر از بیست میلیون برسد برای توسعه کشور بسیار مفیدتر از این است که با سیاستهای تشویقی و تنبیهی مختلف شاید بتوان پنج میلیون کودک بر جمعیت افزود.
بار دیگر باید بپرسیم آیا هدف گذاری افزایش نرخ رشد جمعیت متناسب با شرایط فعلی کشور است؟ آیا اساسا سیاستهای افزایش موالید نتیجه بخش است؟ حاکمیت از فرصت جمعیت جوان دهه شصت چه بهره ایی برده که حالا نیازمند افزایش جمعیت بیشتر است؟ از مشکلات پیری جمعیت به جز کاهش نیروی انسانی جوان به چه جنبه های دیگری پرداخته شده؟ آیا راهبردی برای پاسخ به نیازهای پزشکی و مراقبت از سالمندان در سال ۱۴۲۰ ه.ش اندیشیده شده؟ آیا صندوق های بازنشستگی برای پاسخ به افزایش تعداد بازنشستگان برنامه ریزی و بهینه سازی می شوند؟ آیا بهزیستی برای پاسخ به افزایش تعداد سالمندان نیازمند برنامه بلندمدتی تدوین کرده؟ آیا پرداختن به ورزش همگانی برای کاهش مشکلات سلامت مدنظر قرار گرفته؟ آیا برای کاهش مهاجرت ایرانیان راهکارهای کلان اندیشیده شده؟ آیا سیاست کلی مهاجرت تدوین شده تا از توان مهاجرین مقیم کشور بهره مناسبی برده شود؟ بهتر نیست به تغییرات بنیادین اقتصادی پرداخت و برای استفاده از توان فعلی جمعیت، چرخ تولید را به راه انداخت؟ بهتر نیست بر روی توسعه منابع انسانی از جمله زنان تمرکز کرد؟ …