محمد مزینانی
حسين بيشتر از آب، تشنه لبيک بود، نه چای!
اما به جای افکارش، هر جایی که می شد، قهوه خانه سیار زده اند
که تو بیایی و چای بخوری با کمی قند
و کمی دوبس دوبس مداحی های جدید سرت را درد بیاورد و بروی و هیچ !
حسين بيشتر از آب، تشنه لبيک بود، نه بازوهای کلفت!
نه هورمون پشت هورمون با سرنگ بزنی توی بازوهای کوفتی ات!
که بروی مثلا زیر علم چند شاخه و چند قدمی راه ببری اش
و کمی آن سوتر، دل چهار تا دختربچه را بلرزانی
حسين بيشتر از آب، تشنه لبيك بود
نه موهای شینیون شده و ناخن های لاک زده و طرح دار!
غافل از اینکه این روزها، نان آرایشگرها آن قدری توی روغن است
که تا نیمه های شب هم، مشغول فر و میزامپلی هستند.
و بدبختانه ترش، مش کردن موی پسرهایی است
که فردا می خواهند با دسته بیایند توی خیابان!
روضه ما همین جاست.
سال ها پیش تر، شریعتی برایمان روضه را خوانده بود که
حسين بيشتر از آب، تشنه لبيك بود
اما افسوس كه به جای افكارش،
زخمهای تنش را نشانمان دادند ،
و بزرگترين درد او را بی آبی معرفی كردند!
نگام ، ناگفته های ایران ما