✍️امیدفراغت
سالهاست اکثریت مسئولان به گونهای شرطیشده و بر حسب عادت، مدام رجزخوانی و اظهارات حماسی میکنند و فضا را به نوعی تصویرسازی میکنند که احساس میشود شرق و غرب عالم تحتتاثیر مدیریت آنان است اما مردم در واقعیت با انواع و اقسام مشکلات دست و پنجه نرم میکنند و همین مسئله موجب رنجش ملت را فراهم آورده است! به عنوان مثال ملت میگوید وقتی آنان توان مدیریت و ایجاد تعادل کنترل قیمتها و …را ندارند و اکنون هم معضل آب و برق و پیکهای مختلف کرونا به آن اضافه شده است آیا احساس نمیکنند یک جای کارشان میلنگد؟ آیا چنین واقعیتهایی مسئولان را به این گزینه نرسانیده است که باید در سیاستهای خرد و کلان به دنبال تجدید نظر اساسی باشند؟
باید بپذیرند آسیبِ جنگ و تقابل نهادها، دولتها، جریانهای سیاسی و خرده کانونهای قدرت فقط متوجه نظام کلان سیاسی میشود! وقتی اکثریت ملت از واقعیتهای پیدا و پنهان کانونهای قدرت آگاهی پیدا کردهاند در چنین فضایی کمترین آسیب به دولتها وارد خواهد شد! و در هر چالشی مثل چالش امروز قطعی بدون حساب و کتاب آب و برق و عدم واکسیناسیون عمومی اعتراضات فرادولتی میشود.
ذهنیت جامعه به گونهای شده که از ریسمان سیاه و سفید هم میترسند و این ترسیست که از درون مایه آن خشم، کینه و نفرت تولید میشود.
متاسفانه وضعیت اقتصادی، سیاسی و …مملکت به شکلیست که هر لحظه در آن پتانسیل تولید بحران وجود دارد به عنوان مثال آیا مسئولان بحران قطعی آب و برق و همچنین عدم واکسیناسیون عمومی در قبال کرونا را مشاهده نمیکنند؟!
متاسفانه اکثریت مسئولان فقط در فضای ذهنی خودشان واقعیت و مشکلات مملکت را تحلیل و تفسیر میکنند و مردم هم به دلیل اینکه خود در بطن واقعیتها زندگی میکنند با پوست و استخوانشان مشکلات را لمس میکنند این دوگانه نگاه مثل دو خط موازی است و به تعبیری باعث شده مردم و اکثریت مسئولان دو راه متفاوت و جدا از هم را بپیمایند.
سالهاست اکثریت مسئولان بر طبل خود میکوبند و احساس هم میکنند مردم از صدای این طبل لذت میبرند. متاسفانه شبیه به هیاتی شدهاند که در کوچه بنبست با صدای طبل و …گیر کردهاند و مردم هم فقط همین تصویر را از مسئولان در ذهن خود دارند! سوال مهم این است آیا مردم از چنین تصویر و واقعیتی، امیدی برای برون رفت از مشکلات دارند؟ پاسخ خیر است. پس راه چاره چیست؟ نکته مهم این است که مسئولان باید به این سوال پاسخ بدهند.
نکته پایانی اینکه حاکمیت بپذیرد” دشمن دانا به از نادانِ دوست” و یا اینکه دشمن دانا بلندت میکند و بر زمینت میزند نادان دوست” این عبارت عمیق میتواند سرفصل ادبیات ذهنی حکمرانان و حاکمیت در سیاست داخلی و خارجی باشد.