قریب به چهل سال از برپایی جمهوری اسلامی در ایران میگذرد. بی شک کمتر کسی می تواند شکوه و وحدت همه جانبه تمام ایرانیان را
در آن روزگار تکرار ناشدنی انکار کند. اما امروز وقتی ریزبینانه و از سر رنجی که بخاطر آن شکوه و سرافرازی از دست رفته ، به پس پشت
مینگریم ، بجز غبطه و تلخی چیزی بر منظرمان نقش نمی بندد ، چرا که شور و شعف برون ساخته پس از پیروزی ،هرچند عظیم و باشکوه
هیچ گاه دیری نمی پاید و انسان است ودر نهایت “بودن به از نبود شدن”…
همه ی آنچه که در یک ملت نمود و رشد پیدا می کند بی گمان از آن بذری برمی آید که حاکمانش پراکنده اند. و تنها اصلاح گران حاکمان نیز
روشنفکران و روشن اندیشان هستند که با دقت و نگاه مبتنی بر اندیشه و دورنگری توان آن را دارند تا آن بذرها را غربال کنند و هرز را از
حاصلخیز جدا کنند. کسانیکه اصلاح گر و اندیشه مدار گاه حتی راه قله را هنرمندانه و زیرکانه از اردوگاه دشمن میگذرانند تا به افق های
دور راه یابند. این همان تفاوتی است که جهان اول و جهان های چندمین را پدیدار می کند. خط قاطع پویایی و رشد مطالبه گری در مقابل
خمودگی و گردن نهادن.
اگر به رنسانس و ریشه های شکل گیری آن برگردیم به نکات جالبی برخورد خواهیم کرد. یکی از مهم ترین ریشه های شکل گیری رنسانس
بستر عقلانی بود. بستری که در آن بزرگانی چون دکارت، کانت، لایب نیتس و اسپینوزا زیستند. اینان نقش به سزایی در حرکت عقلانی
جامعه داشتند که همانا تبدیل رنسانس به عصر شکوفایی بود و شگفتا که اینان چون ققنوسی از دل آتش هایی که کلیسا برای سوزاندن
عقل و دانش برپا میکرد بال گشودند .این است که شکل گرفتن دوران رنسانس مربوط به عوام و مردم عادی نیست؛ مربوط به قشر
روشنفکران و نخبگان است. در حقیقت می توان گفت نخبگان و اصلاح گران در یک جامعه شکل دهنده ی اهداف آن مردم در آینده هستند
. این اندیشمندان چنان تاثیر بسزایی بر پیرامون خویش داشتند که به ناچار حتی کلیسای مستبد و اقتدارگرا در آن روزگاران برای آنکه در
این درخشش اندیشه و علم به فراموشی سپرده نشود مجبور به تغییرات در بسیار از اصل و قوانین خود شد که منجر به ظهور
پروتستانیسم و غیر تندرو گردید.
در مباحثی چون حقوق بشر هم همینگونه است.اگر امروز سخن از حقوق بشر بربالنده و افتخار آفرین است بی شک این مهم نیز مدیون
کسی چون جان لاک ، شارل دو مونتسکیو، ژان ژاک روسو و کانت می باشد که اندیشه های آنها از سده هفده میلادی تا کنون بستر را برای
آزادی و اندیشه فراهم آورده.
کسی چون جان لاک مفاهیم بکار رفته در قانون و حکومت آمریکا را بنیاد گذارد و مواد لازم برای توجیه انقلاب را در دست مهاجران
استعماری به دنیای نو نهاد. جان لاک را از جمله تجربهگرایان انگلیسی نامیدهاند و تأثیر دیدگاه های وی در زمینه شناخت شناسی در دوره
رنسانس نیز بطور برجسته حس میشد.
در حقیقت شاید بتوان گفت که خلا و نبود روشنفکران و اصلاح گران در جامعه کنونی ایران بس هولناک و ویران کننده است چرا که به
تعبیری ، ” قرون وسطایی را رقم زده که هیچ رنسانی از دل آن بیرون نخواهد آمد.”
شاید تنها نوری که کور سوی امیدی می پراکند مدرنیته * جهان بیرون باشد . تا شاید با درنوردیدن مرزهای حکم رانی دیکتاتورها هر روز
بیش از پیش بر تلاش منزوی کننده و خودزنی های ازسر ناچاری آنها بیفزاید .
به هر روی ، نکته ای که امروز حائز اهمیت و تامل است ، رخنه ای ست که در این چهاردهه به طزر هوشیارانه و مدوام از جانب مستبدین
اقتدارگرا در ظهور و بروز اندیشه و فرهنگ اتفاق افتاده است. این بی شک همان “پاشنه ی آشیل” این مرز و بوم است که قریب 1000 سال
در تیرس بوده و هنوز نیز هست.
*مدرنیته بر اصول دهگانه ی زیر برقرار است:
1- تجربه گرایی 2- انسان مداری 3- عقل گرایی 4- لیبرالیسم 5- رفاه و زندگی شهری 6- رشد فناوری 7- دمکراسی 8- سرمایه داری 9- فردگرایی 10- سکولاریسم