مهرداد شاکری
تنهاجرمش ورود به ورزشگاه فوتبال و تماشای مسابقه فوتبال بود. نه مخالف بود و نه سیاسی و نه برانداز.
یک شهروند عادی بود شبیه من و شما
دغدغه هایش شبیه دغدغه های همه دختران سرزمینمان ایران کمی آزادی و احترام و شادی بود.
اما به جرم ورود به ورزشگاه دربندش کردند و برایش حکم بریدند
زجرش دادند و غرورش را شکستند
فریاد تظلم سرداد،فریاد هل من ناصر ینصرنی
اما همه ما در لشکر یزید بودیم
این همه قساوت و ظلم را تاب نیاورد
خود را به آتش کشید و خاکستر شد اما نمیدانم با وجود مردمی بی خیال و بی درد آیا از خاکستر سحر ققنوسی بر خواهد خواست یا نه….